یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

از Free Palestine تا وطن یعنی همه دنیا

قصه انتقام آشویتس از غزه

قصه انتقام اوباماها از اسامه ها

همان داستان اهنگر بلخ و مسگران شوشتر شد

همه ی افکار موافق و مخالف به کنار اینکه فلان میلیون فقیر توی کشور داریم اون وقت این همه هزینه برای غزه !! یا برعکس اینکه این همه ضلم به این مردم بیچاره اون وقت ما ساکت بشینیم و از همه بدتر نظر سومین گروه اینکه یه سپر برای روز مبادا !!

مسلمان و غیر مسلمانشم به کنار ... در در جه اول انسانیم


شاید خود منم یه روز احساسی بشم  پشت یکی از این سه گروه سنگر بگیرم !! ( کما اینکه تا حالا همین جوری بودم ) پس چرا دارم اینو می نویسم ؟

نه !! یه بار بشینم با خودم حساب کتاب کنم ... لااقل یه روز اگر هیجانی و احسای شدم یکی سرمو بچرخونه به اینجا که :

هی داداش خودت اینجا  نوشتی !

تمام دنیا رو تصور کنیم نه به عنوان یک ایرانی  .. نه به عنوان یه مسلمان ، مسیحی ، یهودی یا سکولار   .... نه بعنوان خبرنگار ، معلم ،   ...... نه به عنوان یه مخالف یا موافق یه ایدئولوژی .....

فقط و فقط به عنوان یک انسان ... آره فقط و فقط یه انسان ... یاس رو گوش دادین که می گه ( البته با میترا روحانی ) :


هیچ دیده ای ماری از زهر خود  کشته ها بر پا کند در  شهر خود ؟

دیده ای ؟ هرگز الاغی باربر مین گذارد زیر پای خر ؟

هیچ شیری دیده ای در بیشه زار جمع شیران را کشد بالای دار ؟

...

...



همین به همین سادگی ..


چند روز پیش بود که چارلز تیلور محاکمه شد . خیلی از ما تا حالا اصلا اسم لیبریا رو نشنیدیم و شاید صدها بار خبر این محاکمه رو دیدم و بدون حتی کوچکترین دقت یا اهمیتی از کنارش رد شدیم ... فقط یه نمونه از کارهای سربازان این دیکتاتور این بوده که  بازی اختراع  می کردند :

"" در یکی از این بازی‌ها که اغلب کنار جاده‌ها بین سربازان نابالغ تیلور رواج داشت، روی جنسیت کودکی که در رحم زن حامله رهگذر بود شرط می‌بستند، بعد می‌رفتند سراغش، شکم‌اش را می‌دریدند تا ببینند برنده کیست. ""


کاری شبیه اردوگاه های آدم سوزی زمان جنگ جهانی دوم . یا قتل عام های مردم در افغانستان به دست طالبان که با افتخار از آن فیلم می گرفتند و به تمام دنیا نشان می دادند .

یا زمان استالین در شوروی ، فارغ از قتل عام های مذهبیون و اقلیت های ساکن شوروی ، آدم خواری مردم گرسنه شوروی به خاطر قحطی هایی که به واسطه  فقر اقتصادی شدید ناشی  توهم  اندیشه های مارکس و لنین رخ می داد . یا اصلا همین الآن کره شمالی .یا  قتل عام هزاران بوسنیایی به دست صرب ها ، یا قتل عام هزارن سرخ پوست آمریکا ،یا قتل عام هزاران مایا هزاران اینکا هزاران سیاه پوست ، هزاران ارمنی  ، همین دو دهه ی گذشته قتل عام هزاران کرد و شیعه در زمان صدام ، قتل عام هزارن ایرانی در زمان حمله شوروی  و  آغا محمدخان قاجار ،  درد آوارگی هزاران سومالیایی ، هزاران فلسطینی ، هزاران سودانی ، کنیایی  و هزارن هزار دیگر ( در اینجا هزار به معنای مجاز آن یعنی بی شمار به کار رفته است ) ..




آیا نمی شد همین الآن به جای کشته شدن روزانه  ده ها نفر در عراق و پاکستان یا بی خانمان شده ملیون ها  نفر در فلسطین و سوریه و سومالی و یمن ، جشن خوشبختی کودکان تازه متولد شده را رو بگیریم .... آرزویی محال !!؟


 واقعا دست نیافتنیه ؟

من که این جور فکر نمی کنم ... لااقل دوست ندارم این جوری فکر کنم ... چون تاریخ ثابت کرده که میشه .

کره جنوبی همین الآن فعال ترین کشور در زمینه سازگاری با محیط زیسته ، سونامی ژاپن از تمام دنیا کمک شد ، هزاران غیر مسلمان به خاطر کمک به مردم فلسطین کشته یا زخمی یا شکنجه شدند هزاران آدم از سرار دنیا تفریحاتشون رو رها کردن تا زیر گلوله های بی صاحب سومالی به مردم گرسنه سومالی کمک کنن  ، هزاران نفر جونشون رو کف دستشون گرفتن توی افغانستان دارن به مردم خدمت می کنن افغانستانی که تندروها تا حالا هزاران  خارجی رو فقط به دلیل خارجی بودن اعدام کردن ... یا همین زلزله بم صدها نفر داوطلبانه از سراسر دنیا اومدن بم تا به مردم کمک کنن اونم دقیقا وسط تعطیلات کریسمس



اینکه ما باید چیکار کنیم رو دقیقا نمی دونم اما همین نوشته برای من حداقل یه کمی آرامش بهم میده اما نکته اساسی این که "" کارها باید کرد "" و از اون اساسی تر :

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم نخور

قبلا درباره آهنگ " تـــــصـــور کـــن " جان لنون را نوشته بودم اما این بــار یه آهنگ ار گروه The Ways به همراه نیک آیین گذاشتم که قسمت اول شعرشو بالا می بینید


سرزمین




اینجا .....؟

گردو خاک چندسالیه که استان های غربی رو از زندگی ساقط کرده اما قضیه امروز گردوغبار نیست  قضیه بچه هایین که سال ها بعد تاوان بی کفایتی دیگران رو پس می دن   .

کسایی که به خاطر یه صندلی حاضرن کودکان معصوم رو توی این هوای آلوده بفرستن بیرون  اونم هوایی که تا 500 متری دید نداری  (حالا من یکی دیدم کمتره شاید چشمام ضعیف تر شدن !!! )

جالب اینجاست ما اینهمه تعطیلی بی مورد داریم مثل بین تعطیلی ها اون وقت فقط برای خود شیرینی حاضریم سلامتی بچه های مردم رو به خطر بندازیم .


خوش به حال کسی که ............


این تصویر امروز یعنی سوم خرداده  اونم ساعت 8 صبح شبش رو دیگه خودتون حدس بزنید ...




و جالب اینکه  :



این خبر رو می تونید از اینجا بخونید



و جالب تر  :


این خبر رو می تونید از اینجا بخونید



برگشتم چون پناه دیگه ای نداشتم !!

اکنون این منم که خسته ز دام فریب و مکر

بار دگر به کنج قفس رو نموده ام

بگشای در که در همه دوران عمر خویش

جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام

(( فروغ فرخزاد ))

 

مجبورم که برگشتم ... کاش می شد مثل آواتار یه زندگی جدید رو شروع کرد .. کاش هر آدمی یه دکمه Reset داشت که هر وقت هنگ می کرد می زدی و دوباره از اول ..

به هر حال برگشتم چون پناه دیگه ای نداشتم ..... توی عصر ماشینی  عجیب نیست که یه ماشین محرم راز یا سنگ صبورت باشه ....!!!

دوستای خوبم به همه سلام ... اگر نمی تونم براتون نظر بدم منو ببخشید .... یه مدت کوچیک طول می کشه .. ممنون که درک می کنین ... 

آسمون همیشه که صاف نیست یه وقتایی هم بارونیه !

دیگه نمی خوام از سرزنش بترسم ....

تو این یه سال و نیم این وبلاگ تنها دلخوشیم تو زندگیم بود تنها چیزی که می دونستم مال منه و خودم ساختم بدون همه سرزنش های دیگران بدون کمک های ظاهرا بی منت ، بدون دلسوزیای مزخرف بچه گانه ، بدون اینکه حس کنی دارن بهت ترحم می کنن و هزار و یه چیزی دیگه ...

بارها خواستم دیگه ننویسم اما نشد یه چیزی نداشت چندتا دوست که دنیا دنیا برای من ارزش دارن ! اما این بار چاره ای نیست ... به خدا چاره ای نیست ..

همون خدایی که هر چی سعی می کنم یه جایی براش تو دادگاه موانع موفقیتم پیدا کنم نمیشه .. همون خدا شاهده که چقدر این دوستان رو دوست دارم ... چقدر دلسوزی های واقعیشون رو دوست دارم ، نصیحت های بدون کبر و دوستانه اشون را ...

اما بازم نمی تونم ... اینبار دیگه نمی تونم ... فکر می کردم بعد این همه مدت یه زندگی خوب رو می خوام تجربه کنم ... نمیشه دیگه ... دیگه نمیشه .. از همه شون معذرت می خوام عاجزانه پوزش ..

ولی واقعیت رو نمی تونم انکار کنم چرا که از 24 ساعت شبانه روز  ، 20 ساعتش رو بیدارم و فقط و فقط 2 ساعت برای همه زندگی مجازیم فرصت دارم .... 

تصمیم کبری و صغرا و همه این مزخرف ها رو بریزیم کنار ... این اخرین اپه و تا وقتی که ادم نشم دیگه آپ نمی کنم تا وقتی که مثل بقیه نشم تا وقتی که یاد نگیرم که مثل همه ملت نزنم تو خط  "هرانچه تورا خوش است  " .

... می خوا بایستم جلو یه چیزیایی جلو یه کسایی ..... اگر نتونستم  حتما می افتم  اون وقت که ..................................... ....  (بگذریم) ، و اگرم تونستم می ایستم .... و بلاخره مثل یه ادم زندگی می کنم با تمام خوشی ها و دلهره های واقعی نه دلهره سرزنش های بیهوده و بی ارزش  .....


اگر مجبور نبودم نمی رفتم .....

رعد : منو ببخش که نیستم تا بقیه داستانتو بخونم ...

خدا حافظ تا یه روزی ! دور و نزدیکش رو نمی دونم



مرا اینگونه باور کن ...


گل لاله ، گل عاشق ، گل نازکتر از پونه 


گل شب بو ، گل نازم ، گل خوشبوی این خونه


کجا نامهربون بودم ، چرا بار سفر بستی ؟


بریدی از منو عشقم  ... (ا----------)


فقط یک ذره شو از عشق تا من دنیا بشم دنیا


فقط یک قطره از احساس که من دریا بشم دریا


تو خورشید دل من شو ببین یه کهکشون می شم


فقط یه شاخه ی گل شو گلستونت می شم هر جا


گل لاله ، گل عاشق ، گل نازکتر از پونه 


گل شب بو ، گل نازم ، گل خوشبوی این خونه


نیاد روزی که دیر باشه... دلم از عشق تو دلگیر


به من آینه می خنده به حال زار و روی پیر


بیا  امروز  که بی تابم... برات دنیای احساسم


ببین موی سفیدم رو شدم با غصه ها درگیر...


گل لاله ، گل عاشق ، گل نازکتر از پونه 


              گل شب بو ، گل نازم ، گل خوشبوی این خونه


××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

ترانه زیبایی از فریدن آسرایی انصافا آهنگ قشنگیه ... می خواستم بزارم واسه دانلود اما دیدم بنده ی خدا هنوز شش ماه از انتشار آلبومش نگذشته ... پس اگه تونستین حتما بخرین ... آلبوم "خاطرات گمشده "..

این روزها حسابی گرفتاریم .. هم از این ور هم از اون ور (مدرسه و دانشگاه) .. ولی یه چیزی فرق کرده زندگی خیلی قشنگه شده خیلی خیلی قشنگ .... همه اینها به کنار  چن روز پیش بعد از هفت . هشت سال سر پرسپولیس با یه استقلالی کل کل کردم وای چه کیفی داد سال ها بود که این جور چیزها برام مهم نبود ولی تازه فهمیدم این چیزها لذت های زندگیه .... به هر حال نشونه خوبیه ....

نشون میده دارم زندگی رو باور می کنم ... خداییش اصلا دست خودم نیست .. نمی دونم چه جوری اتفاق می افته ...... امیدوارم درست حدس زده باشم  




Souvenir d'enfance



آین آهنگ بیشتر منو یاد کازابلانکا میندازه نمی دونم چرا هر وقت اینو گوش می کنم آهنگ "همچنان که زمان می گذرد " As Times Go By رو دوباره تو ذهنم مرور می کنم ........ عجب داستان غریبی است یا درست تر بگم به قول فروغ :


"" نه امیدی که بر آن خوش کنم دل
نه پیغامی ، نه پیک آشنایی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه آهنگ پر از موج صدایی ""
I was five and he was six
We rode on horses made of sticks
He wore black and I wore white
He would always win the fight

Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down.

Seasons came and changed the time
When I grew up, I called him mine
He would always laugh and say
"Remember when we used to play?"

Bang bang, I shot you down
Bang bang, you hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, I used to shoot you down.

Music played, and people sang
Just for me, the church bells rang.

Now he's gone, I don't know why
And till this day, sometimes I cry
He didn't even say goodbye
He didn't take the time to lie.

Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down...

دانلود

(( زندگی چقدر سخته شده جونم به لبم رسید تا تونستم یه مطلب رو با اینترنت گوشی اپ کنم ))

دلتنگی .....

همه چی آرومه ...

یه مدتی گرفتار بودیم ... آی دلتنگ وبلاگ شدیم ...آی دلتنگ شدیم ..

خودم هم می دونم بودنم هیچ تفاوتی با نبودنم نداره ( اونقدر از این حرف خودم مطمئنم که وقتی این شهاب سنگه از کنار زمین رد می شد آرزو کردم کاش جا داشت منم باهاش می رفتم ....) خلاصه اینکه بگم که می دونم چقدر افتضاح می نویسم ...... ولی بازم دوست دارم آسمان ریسمان چی می گن ؟فراموش کردم !!!...

دیدم بعضی از دوستان که اتفاقی میان وبلاگ از عنوان وبلاگ انتظار مطالب ریاضی و معلمی رو دارن (مگه کسی که ریاضی می خونه دل نداره !!) بله دیگه اندر تاثیرات من وتو و احترام به دوستان خوانندگان وبلاگ .. تصمیم گرفتم عنوان وبلاگ رو تغییر بدم که ملت ناسزا نثارمان نکن که یارو ما رو سرکار گذاشته ...

همین