یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

برگشتم چون پناه دیگه ای نداشتم !!

اکنون این منم که خسته ز دام فریب و مکر

بار دگر به کنج قفس رو نموده ام

بگشای در که در همه دوران عمر خویش

جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام

(( فروغ فرخزاد ))

 

مجبورم که برگشتم ... کاش می شد مثل آواتار یه زندگی جدید رو شروع کرد .. کاش هر آدمی یه دکمه Reset داشت که هر وقت هنگ می کرد می زدی و دوباره از اول ..

به هر حال برگشتم چون پناه دیگه ای نداشتم ..... توی عصر ماشینی  عجیب نیست که یه ماشین محرم راز یا سنگ صبورت باشه ....!!!

دوستای خوبم به همه سلام ... اگر نمی تونم براتون نظر بدم منو ببخشید .... یه مدت کوچیک طول می کشه .. ممنون که درک می کنین ... 

آسمون همیشه که صاف نیست یه وقتایی هم بارونیه !

نظرات 2 + ارسال نظر
رز یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:48 ب.ظ

شاعر میگه:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

آره... آواتار . ماتریکس. کاش میشد

گاهی آدم های مجازی بهترن واسه درددل . آخه دیگه آدم باهاشون چشم تو چشم نمیشه که به خاطر بعضی حرفا شرمنده باشه

سلام!

گفتی ماتریکس .... عاشق اون صحنه آخرشم وقتی سفینه برای چند ثانیه از ابرها میره بیرون ادم حس می کنه واقعا اون صحنه ی معمولی آفتاب توی آسمان رو تا حالا هیچ وقت ندیده ..
این رو کاملا موافقم :
"" گاهی آدم های مجازی بهترن واسه درددل . آخه دیگه آدم باهاشون چشم تو چشم نمیشه که به خاطر بعضی حرفا شرمنده باشه ""

moji پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ق.ظ http://faraaz

خوش اومدی یادت باشه منم اومدم بهم بگی خوش اومدی هااااا چون من هنوز نیومدم بپرسم چه کار کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
moji

خیلی خوش اومدی از همی الآن
نپرس ...!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد