یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

کوبانی امروز غمگین است

اینقد بغض گلوم رو گرفته ، حتی نمی تونم راحت نفس بکشم ، اینهمه ظلم به خاطر چی ؟

آتیش گرفتم ، بدجوری دارم می سوزم ،  حالم بهم میخوره از از آدمهایی که با افتخار از سفر ترکیه حرف می زنن ، از خواننده های بی سواد لس آنجلسی که مدام توی ترکیه کنسرت می زنن ، از آدمایی که تمام افتخارشون شده تماشای سریال های ترکی جم و نکست وان  ...

این کلیپ دختر مبارز کوبانی چشمام رو پر از اشک کرد ، با اینکه پاش تیر خورده داره با استقامت تمام برای کوبانی می خونه ..

کوبانی تو تنها نیستی ، حتی اگر من اونجا نیستم اما تمام وجودم کوبانیه



دانــلــــود


" راستی راستی این ادم بزرگا چقدر عجیبن؟!! "


عجب موجودیه این آدم  !!! ، چه دل نازک طبعی داره ، خار هم اگه یه روز گیر بفته و مظلوم بشه ، آدمی همدردش میشه ... شاید دلیلش همین آدمیته .

هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز دلم بسوزه واسه این خاره لعنتی !! ، خاری که همیشه ازش فراری بودییم ، خاری که همیشه اضافی بود و نمادی بود از طرف خدا برای آزمایش صبر گُل ، خاری که خودش رو وبال گُل کرده ، خاری که همیشه بساط دودش برپاست ، خاری که همیشه تو فکر اینه که گل بیچاره ی فلک زده ی بچه مثبت رو از راه منحرف کنه ، معتادش کنه ، نابابش کنه و آخر سر بزنه تو ملاجش و خنده ای شیطانی  .. آره خاری که عقده ایه .....

دقت کردین ، همه دل می سوزونیم ، همون ملتی که منم عضوشونم ، همون ملتی که اگه یه روز اتفاقی خارِ بــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق رو می دیدی باید ده تا وکیل پایه یک می گرفتی تا ثابت کنی که فقط یه سلام علیک ساده بوده ، همون ملتی که اگه این خار نقشِ بیمارِ غیرِ مجرم ، تو یه جمعی از رفاقتت تعریف می کرد ، باید یه وانت برگه تایید شده جواب منفی آزمایش اعتیاد همراهت می بود تا خودت رو تبرئه کنی ، همون ملتی که :  خار کثیف .. 

حالا اگه همین خار نابابِ ایدزیِ بـــــــــــــــــــــــــوق ، اتفاقی زیر یه پل یا توی توالت یه مسجد بین راهی ، قلبش ایرور Empty!! بده ، ملت ( به انضمام من ) دلسوز میشیم و از روزهای رفاقت (نداشته امان ) می گیم از رفاقت هایی که در حق هم کردین و بر حسب مد روز ، از آخرین ملاقاتمون میگیم که معمولا کلمه "توالت" و "زیر" رو از مکان های مورد نظر بالا خذف می کنیم ، از ایمانش می گیم ، از مردانگیش ، از اینکه سوخت و کسی رو نسوزوند ، از این فدای برادر ، خواهر ، پدر یا مادرِ بی لیاقتش شده ، دیگه واژه سخــیفِ " کثیف" رو از ادامه اسمش بر می داریم و از قامت رشیدش تعریف می کنیم ، از اینکه هیچوقت حاضر نشد صدقه قبول کنه ، از اینکه معتادش کردن ، صرف فعل ها هم تغییر می کنن ، حتی فیتیله های سیگار توی خیابون هم دلیلی می شن برای گریستن بر سرنوشت دهشتناک این جوانِ بدبختِ بدشانسِ فلکزده ..

براستی عجب موجودیه این آدم  !!! ... احتمالا همه ما آدم بزرگیم .


" راستی راستی این ادم بزرگا چقدر عجیبن؟!! "


خون ما لجن است !!

خدایا سرم داره می ترکه از این همه دروغ .......

من معلمم یه معلم که همین روزها باید توی یه آتیش سوزی بسوزه یا جنازه سوخته شده شاگرداش رو رو دستاش بگیره ....  

چرا این قدر دروغ می گید ؟!

خیلی چیزها تو ذهنم بود که بنویسم اما ....

فقط همین که تو رو خدا ما چی فرض کردین ..

مگه این اولین باری که دانش اموزان توی اتیش می سوزن ؟!  از همه مدارسی که من میشناسم 90 درصدشون بخاری نفتی دارن ؟ بخاری نفتی که ساخت  دهه ی شصت یا هفتادن .

شما رو به جان هرکی دوس دارین دروغ نگید ، ما هیچی نمی خوایم فقط دروغ نگید ..

جناب آقای وزیر شما که اینقدر وضع مالیتون خوبه چرا تمام مدارس ما مجبورن هزینه سوخت زمستونی رو از دانش آموزان بگیرن ؟! چرا سرانه مدارس رو نمی دید ؟!

چرا دختر شما توی مدرسه ما نیست ؟!




جناب حاجی بابایی اگر شما به جای تهران در پیرانشهر بودید اگر به راستی گذشتگان برای شما نام شیونستان را گذاشته بودند باز این گونه می خندید ؟



سوختــــــــــــــــــــــــم خدایا !!!  خدایا سوختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم !!!





فقط سه هزار تومان


"سگِ  تو و خانواده ات ام "



از انگشتاش که به شیشه می خورهمیشه فهمید ، حداقل یه شصت ، هفتاد سالی از عمرش گذشته ، شیشه رو پایین میدم ، از قیافه اش معلومه که هر چی هست میخواد نوبت ماشینش رو توی صف نشون بده و بهم بفهمونه که احیانا نوبتش رو نادیده گرفتم اما ماشینی رو نمی بینم !!
- بفرمایید
یه لحظه کلا شوکه شدم حس کردن تمام بدن برای حداقل چن ثانیه کلا بی حس شدن ...
مرد بیچاره گردنش رو کج کرده و با التماس همون جلمه ی قرمز بالا رو میگه و بعد در مورد زنش که مریضه و سه هزار تومان کرایه که برگردن ....
حس بدی بود ، فوق العاده بد ، تمام روز تو فکرش بودم ، چرا ؟!!
بارها و بارها ادم هایی رو دیده بودم از جوان و بچه و پیر که جلوت رو بگیرین ، به هر بهانه ای ، یکی مریض سرطانیه ، یکی کرایه برگشتشون رو ازش دزدیدن ، یکی ده روزه غذا نخورده ؛  و حتییکی واسه  گرد و شیشه امشبش ، و هزار دروغ دیگه که فقط تیغت بزنن ...  اما هیچ کدمون نه اینجوری بودن و نه این جمله رو گفتن ...
اینجاش منو عذاب میده که حتی اگه این مرد دروغ میگه .... ، باز هم حداقل برای من یکی غیر قابل درکه که چرا آین آدمی که الآن بچه اش باید همسن من باشه بیاد و اینجوری از من التماس کنه ... فقط سه هزار تومان !!!!
چرا ؟ چرا باید اینجوری باشه ؟! چرا این مرد بیچاره باید اینقدر نیازمند باشه که اینجوری بگه ... مگه ما حدیث نداریم که : حرمت مومن از احترام خانه خدا نیز بالاتر است .

من حافظه ی تاریخی دارم !


اول باید یه تـــشـــکر از همه والیبالیست های تیم ملی و مربیشون بکنیم که اینجوری دل این همه ایرانی رو شاد کردن .



و امـّــــــــــــــــا :

دیگه قرار نیست بلایی که سر برانکو ایوانکوییچ آوردیم ، سر ولاسکو هم بیاریم ، خیلی ها فراموش کردن که زمانی که برانکو سرمربی تیم فوتبال ایران شد اوضاع تیم چه جوری بود . بدترین خاطره دوران فوتبالیم یا بهتر بگم اتفاقی که باعث شد خیلی از همسن و سال های من فوتبال رو کنار بزارن و حتی خیلی ها اونقدر عصبانی شدن که .....

به هر حال این اتفاق تلخ تلخ باخت ایران به بحرین بود خود بازی شاید منصفانه بود که برد با بحرین باشه ، اما دور افتخار بحرینی ها با پرچم عربستان !!!! تمام غرور ما رو خرد کرد ... تصور کنین یه همچی تیمی رو دست برانکو دادن  ، چهر سال بعد با براکو ، مقدماتی جام جهانی 2006 آلمان در مقابل چشمان رییس جمهوری که در جواب  رفتار زشت بحرینی ها توی ورزشگاه آزادی  حاضر شده بود و صدای احساسی جواد خیابانی که داد می زد :

"ما در خاک خودمون و با پرچم خودمون درو افتخار می زنیم "

اون روز یه روزی بود  مثل همین چند روز پیش ، اونجا به جام جهانی آلمان رفتیم و اینجا به لیگ جهانی والیبال  . بیشترین سهم اون موفقیت رو مدیون مردی کروات بودیم به نام برانکو ایوانکوییچ ، مردی که تصورش بدون چلنگر ( مترجم) غیر ممکن بود .



کم حرف می زد و عصبانیتش رو می خورد و دروغ نمی گفت .

اما امروز ایین همه خوشحالی و سرور چیزیه که این روزها خیلی خیلی بهش احتیاج داریم ، غرور ملی رو همین چیزهاست که استوار تر می کنه اما یه چیزی رو نباید فراموش کرد و اون اینه که باید ثابت کنیم که " ما حافظه ی تاریخی داریم " کاری رو که با برانکو کردیم فراموش نکنیم اون موقعی که اونقدر مغرور بودیم که در برنامه های تلویزیون صحبت از برد در برابر  آنگولاو مکزیک و تساوی در برابر پرتقال بود و کسی نبود که بگه  : بابا کمی منطقی باشید !!! بعد از حذف ایران از جام جهانی با اینکه هنوز شش ماه از قرارداد برانکو با تیم ملی باقی مونده بود ، مسئولان فوتبال ما حتی بلیط برگشت هم برای برانکو به تهران نگرفتن !!! وبدترین تهمت ها و توهین ها رو نثارش کردن .



همین سال گذشته که رسانه ها خبر دادن سرمربی محبوب تیم ملی ایران قراره به ایران بیاد برای بازی تیم باشگاهیش در برابر استقلال خیلی ها در مقام دلجویی برآمدن اما اونقدر بدی در حقش کرده بودیم که برانکو به بهانه مشکلات مالیاتی (!!!؟)  حاضر نشد دوباره به جایی برگرده که به بدترین شکل اونو بیرون انداختن .

یادمه سال بعده جام جهانی 2006 سپاهانی ها رفتن دنبال برانکو اما مومن هرگز از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه .

امیــــدوارم ولاسکو رو تنها نزاریم و منطقی تر با دنیا برخورد کنیم .



"  مــــا حـافـظـه ی تــاریـــخــــــــــی داریــــــم "


نوستالژی مرگ






عــادت داریم به مُــردن و از مــرده تعریف کردن ...  نمــی خوام باز تـمـام تعریف های آرم استرانگ رو گوش زد کنم . همه ی ما  آرمسترانگ رو به خاطر اولین قدم روی ماه می شناسیم و برای همه ما  قابل احترامه . اما جاهای دیگه ای هم بودن که برای ما خاطره زیادی داره .. شبکه 4 ، سال هایی که به خاطر پیدا کردن یه مجله صنایع هوایی باید اونقدر می گشتی تا انگشت پات از کفشت بزنه بیرون ، آره ، فقط شبکه 4 بود که برنامه های فضایی و نجوم رو پخش می کرد ، یکی از اون ها ؛ برنامه ی داستان پرواز بود .




از همه این ها که بگذریم مرگ خیلی اوقات پایان یه زندگیه ، یعنی پایان دوندگی های یه شخص خاصه ، اما بعضی از مرگ ها غیـر از اینکه پایان عمر یه آدم باشن ، شبـیه مهر  " باطــــل شــــد " ی هستن بر آرزو ها و رویاهای یک نسل ، نسل هایی که رویاهاشون با حضور همچی آدمایی هایی شکل می گیره و بعد از سالها می فهن که این ها همه رویاس نه چیزی دیگه ای ؛ مرگ اسطوره هم یه جور تیر خلاص بر همه اون بلندپروازی هاست اگه بخوام درست تر بگم  ، بعضی اتفاق ها فقط وظیفه اشون اینه که به طرف بفهمونن :

*****

این که زاده آسیایی رو میگن جبر جغرافیایی

این که لنگ در هوایی و  صبحونت شده ، سیگارو چایی


*****


خداکنه نسل بعدی ، نسل قبلی رو تجربه قرار بدن حداقل یه خورده با اراده تر باشن ، البته همه ی این حرف ها  را رو اینجا هام نوشته بودم :


" رویــای های کودکـــیم " ، " دژفضایی " ،




همدردی

زلزله روز گذشته خیلی از هم وطن ها رو از ما گرفت و خیلی ها رو زخمی و خیلی ها رو بی خونه کرد . ما هم مثل همه مردم ایران با مردم اردبیل و آذربایجان شرقی همدردی می کنیم و امیدوارم که هیچ وقت دیگه شاهد همچین حوادثی توی کشورمون نباشیم .











صحنه های همدردی سایر هم وطن هایی که برای اهدای خون برای زلزله زده ها ، به مراکز اهدای خون رفتن