یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

" راستی راستی این ادم بزرگا چقدر عجیبن؟!! "


عجب موجودیه این آدم  !!! ، چه دل نازک طبعی داره ، خار هم اگه یه روز گیر بفته و مظلوم بشه ، آدمی همدردش میشه ... شاید دلیلش همین آدمیته .

هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز دلم بسوزه واسه این خاره لعنتی !! ، خاری که همیشه ازش فراری بودییم ، خاری که همیشه اضافی بود و نمادی بود از طرف خدا برای آزمایش صبر گُل ، خاری که خودش رو وبال گُل کرده ، خاری که همیشه بساط دودش برپاست ، خاری که همیشه تو فکر اینه که گل بیچاره ی فلک زده ی بچه مثبت رو از راه منحرف کنه ، معتادش کنه ، نابابش کنه و آخر سر بزنه تو ملاجش و خنده ای شیطانی  .. آره خاری که عقده ایه .....

دقت کردین ، همه دل می سوزونیم ، همون ملتی که منم عضوشونم ، همون ملتی که اگه یه روز اتفاقی خارِ بــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق رو می دیدی باید ده تا وکیل پایه یک می گرفتی تا ثابت کنی که فقط یه سلام علیک ساده بوده ، همون ملتی که اگه این خار نقشِ بیمارِ غیرِ مجرم ، تو یه جمعی از رفاقتت تعریف می کرد ، باید یه وانت برگه تایید شده جواب منفی آزمایش اعتیاد همراهت می بود تا خودت رو تبرئه کنی ، همون ملتی که :  خار کثیف .. 

حالا اگه همین خار نابابِ ایدزیِ بـــــــــــــــــــــــــوق ، اتفاقی زیر یه پل یا توی توالت یه مسجد بین راهی ، قلبش ایرور Empty!! بده ، ملت ( به انضمام من ) دلسوز میشیم و از روزهای رفاقت (نداشته امان ) می گیم از رفاقت هایی که در حق هم کردین و بر حسب مد روز ، از آخرین ملاقاتمون میگیم که معمولا کلمه "توالت" و "زیر" رو از مکان های مورد نظر بالا خذف می کنیم ، از ایمانش می گیم ، از مردانگیش ، از اینکه سوخت و کسی رو نسوزوند ، از این فدای برادر ، خواهر ، پدر یا مادرِ بی لیاقتش شده ، دیگه واژه سخــیفِ " کثیف" رو از ادامه اسمش بر می داریم و از قامت رشیدش تعریف می کنیم ، از اینکه هیچوقت حاضر نشد صدقه قبول کنه ، از اینکه معتادش کردن ، صرف فعل ها هم تغییر می کنن ، حتی فیتیله های سیگار توی خیابون هم دلیلی می شن برای گریستن بر سرنوشت دهشتناک این جوانِ بدبختِ بدشانسِ فلکزده ..

براستی عجب موجودیه این آدم  !!! ... احتمالا همه ما آدم بزرگیم .


" راستی راستی این ادم بزرگا چقدر عجیبن؟!! "


نظرات 4 + ارسال نظر
خوشدل سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:03 ب.ظ

نه دلسوزی با تعریف های اغراق آمیز و دروغکی فرق داره
من دلم میسوزه واسه خودم و تمام خارهایی که سرنوشت خوبی انتظارشون رو نمیکشه و این دلسوزی ربطی به تو مخمصه بودن با نبودن نداره
ولی درمورد اغراق راست میگی. نمیدونم شاید بزرگ نمایی(چه + چه -) یه مکانیزم دفاعی باشه

اسکاچ خاتون پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ق.ظ

آدم نمی دونه باخوندنه این پستت بخنده یا ناراحت باش؟

فاطمه پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ http://dast-divar.blogsky.com/

سلام.
واقعن ناراحت کنندس.آدمها عجیبن ،خیلی هم عجیب.آدمها تنهان،خیلی تنها.
به کجا آیا خواهیم رسید،و چه خواهد امد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟ بنشینیم و بیندیشیم.....

همیشه دوس داشتم معلم باشم.بچه که بوودم بیشتره وقتا معلم بازی میکردیم.ومن معلم می شدم. دبیرستان قبل از امتحانای آخر ترم.عینه معلم خصوصیه بچه ها بوودم.میگفتن فلانی 1 ساعت زوودتر بیا رفع اشکال کنیم.شاید اگه یه نفر جوابه یه سوال رو متوجه نمیشدحتی ده بار براش توضیح میدادم.یادش بخیر.

بله من شیرازی هستم.

حس خیلی خوبی به ادم میده اینکه برای بقیه همکلاسی هات درس بگی منم ابتدایی فقط ابتدایی برای بقیه همکلاسی هام درس می گفتم شاید همون باعث شد امروز معلم شم

ارام جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:30 ب.ظ http://ghasam.blogsky.com

آدم همیشه در مقابل حقیقت کم میاره
منم الان موندم تو کف همین حقیقت
چرا واقعا آدما اینطورن؟ چرا آدم بزرگا اینطورن یعنی؟
پس خدا من هیچوقت نمیخوام خیلی بزرگ بشم...

در پناه حق

بزرگ و خیلی بزرگش فرق نمی کنه ... همه اینجوری هستیم یا حداقلش می شیــــــم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد