یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

حافظا!!


قبل از همه هرچی تصویر داشتم گشتم اما هیچکدون اندازه این دلمو نگرفت این تصویر رو از وبلاگ نسرین کپی زدم البته نبودی تا اجازه بگیرم ...


به سرم زدی یه بار بشینم ببینم این همه می گن فال حافظ شب یلدا ، قضیه چیه ؟

یه فال زدیم  اول اپراتور فرمودند که " تمام مسیرها به مشترک موردنظر مسدود است " ، مام پر رو پر رو نشستیم گیر دادیم که حافظا اس بده ! اندر مرام حافظ نیز چینین برآمد :


 در ازل پــرتــو حــســنــت ز تــجــلــی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد


 جـلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت

عین آتـش شد از این غیرت و بـر آدم زد


 عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد

بـرق غیرت بـدرخشید و جهان بـرهم زد


 مدعـی خـواسـت کـه آید بـه تـماشـاگـه راز

دسـت غیب آمد و بـر سـینه نامحـرم زد


 دیگران قـرعـه ی قسـمت همه بـر عـیش زدند

دل غـمـدیده ی مـا بـود کـه هم بـر غـم زد


 جـان عـلـوی هوس چـاه زنخـدان تـو داشـت

دست در حـلقه آن زلف خـم اندر خم زد


 حـافـظ آن روز طـرب نامـه عـشـق تـو نوشـت

کـه قـلـم بــر سـر اسـبـاب دل خـرم زد




مرا اینگونه باور کن ...


گل لاله ، گل عاشق ، گل نازکتر از پونه 


گل شب بو ، گل نازم ، گل خوشبوی این خونه


کجا نامهربون بودم ، چرا بار سفر بستی ؟


بریدی از منو عشقم  ... (ا----------)


فقط یک ذره شو از عشق تا من دنیا بشم دنیا


فقط یک قطره از احساس که من دریا بشم دریا


تو خورشید دل من شو ببین یه کهکشون می شم


فقط یه شاخه ی گل شو گلستونت می شم هر جا


گل لاله ، گل عاشق ، گل نازکتر از پونه 


گل شب بو ، گل نازم ، گل خوشبوی این خونه


نیاد روزی که دیر باشه... دلم از عشق تو دلگیر


به من آینه می خنده به حال زار و روی پیر


بیا  امروز  که بی تابم... برات دنیای احساسم


ببین موی سفیدم رو شدم با غصه ها درگیر...


گل لاله ، گل عاشق ، گل نازکتر از پونه 


              گل شب بو ، گل نازم ، گل خوشبوی این خونه


××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

ترانه زیبایی از فریدن آسرایی انصافا آهنگ قشنگیه ... می خواستم بزارم واسه دانلود اما دیدم بنده ی خدا هنوز شش ماه از انتشار آلبومش نگذشته ... پس اگه تونستین حتما بخرین ... آلبوم "خاطرات گمشده "..

این روزها حسابی گرفتاریم .. هم از این ور هم از اون ور (مدرسه و دانشگاه) .. ولی یه چیزی فرق کرده زندگی خیلی قشنگه شده خیلی خیلی قشنگ .... همه اینها به کنار  چن روز پیش بعد از هفت . هشت سال سر پرسپولیس با یه استقلالی کل کل کردم وای چه کیفی داد سال ها بود که این جور چیزها برام مهم نبود ولی تازه فهمیدم این چیزها لذت های زندگیه .... به هر حال نشونه خوبیه ....

نشون میده دارم زندگی رو باور می کنم ... خداییش اصلا دست خودم نیست .. نمی دونم چه جوری اتفاق می افته ...... امیدوارم درست حدس زده باشم  




Souvenir d'enfance



آین آهنگ بیشتر منو یاد کازابلانکا میندازه نمی دونم چرا هر وقت اینو گوش می کنم آهنگ "همچنان که زمان می گذرد " As Times Go By رو دوباره تو ذهنم مرور می کنم ........ عجب داستان غریبی است یا درست تر بگم به قول فروغ :


"" نه امیدی که بر آن خوش کنم دل
نه پیغامی ، نه پیک آشنایی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه آهنگ پر از موج صدایی ""
I was five and he was six
We rode on horses made of sticks
He wore black and I wore white
He would always win the fight

Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down.

Seasons came and changed the time
When I grew up, I called him mine
He would always laugh and say
"Remember when we used to play?"

Bang bang, I shot you down
Bang bang, you hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, I used to shoot you down.

Music played, and people sang
Just for me, the church bells rang.

Now he's gone, I don't know why
And till this day, sometimes I cry
He didn't even say goodbye
He didn't take the time to lie.

Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down...

دانلود

(( زندگی چقدر سخته شده جونم به لبم رسید تا تونستم یه مطلب رو با اینترنت گوشی اپ کنم ))

دلتنگی .....

همه چی آرومه ...

یه مدتی گرفتار بودیم ... آی دلتنگ وبلاگ شدیم ...آی دلتنگ شدیم ..

خودم هم می دونم بودنم هیچ تفاوتی با نبودنم نداره ( اونقدر از این حرف خودم مطمئنم که وقتی این شهاب سنگه از کنار زمین رد می شد آرزو کردم کاش جا داشت منم باهاش می رفتم ....) خلاصه اینکه بگم که می دونم چقدر افتضاح می نویسم ...... ولی بازم دوست دارم آسمان ریسمان چی می گن ؟فراموش کردم !!!...

دیدم بعضی از دوستان که اتفاقی میان وبلاگ از عنوان وبلاگ انتظار مطالب ریاضی و معلمی رو دارن (مگه کسی که ریاضی می خونه دل نداره !!) بله دیگه اندر تاثیرات من وتو و احترام به دوستان خوانندگان وبلاگ .. تصمیم گرفتم عنوان وبلاگ رو تغییر بدم که ملت ناسزا نثارمان نکن که یارو ما رو سرکار گذاشته ...

همین

شاید که حال و کار دگر سان کنم .....!!!

می گن عصر ارتباطات .. یعنی تیرک هایی که کابل های زیادی رو رو خودشون حمل می کنن ... برق یا تلفن ... برای ما اهمیت نداره فقط کار مون رو راه بندازه .




یعنی میشه یه روزی بشه بدون برق و تلفن زندگی کرد .... بدون اینترنت ... این یکی رو اصلا فکر نکنم .. خود من یه دو هفته ای هست که اینترنتم قطع اما از اینترنت گوشی استفاده می کنم تا اون یکی درست شه ... فکر اینکه بدون اینترنت چیکار کنم .. وحشتناکه ... نه اینکه کار خاصی انجام بدم داستان همون پست رعد که وقتی می فیسبوک رو می بینی کلی به خودت امیدوار میشه که ای بابا کلی آدم بیکار مثل خودت اینجان ... و البته که خوشحال می شی 

حالا یه عده مث من پیدا می شن که دوست دارن برگردن اول و از اول بدون این چیزا بزرگ شن ..

حداقل اش اینه که اگه چیزی رو بخوای اونقدر اراده داشته باشی تا براش بجنگی ( نمی دونم این جمله چه ربطی داشت !!!)

چند روز پیش یه چیز جالبی منو تو فکر فرو انداختت ... اندر بیابانگردی به یه خونه عشاری برخوردیک و یه پسربچه

یه بچه ی 5 ، شش ساله تو یه جادر عشایری ..... شاید هیچ وقت مدرسه نره یا اصلا ممکنه خیلی از چیزهایی که برای ما تفریح پیش افتاده است .. برای اون فقط یک بار تو کل زندگیش اتفاق بیفته ...

اما بهترین لذت رو از زندگیش می بره ... کاش من جای اون بودم .. کاش منم از بچگی طوری بزرگ میشدم که نه سواد داشتم نه کار و نه پول ....

همه اینها به کنار وقتی حرف می زنه منی که ادعام میشه زبان کردی رو زیاد کار کردم و خیلی از لغات نیاب رو بلدم ....خیلی از لغاتش برام سنگینه ..

در هر صورت خوش به حالش ... 



لحظه ای آسمان تو بنگر چهره ارغوانیم

بعد یه مدت حالگیر و دردسر ساز بلاخره مدرسه رو دوباره دیدیم ....

برا منی که تمام زندگیم فقط و فقط گذر زمان شده بهترین زمانه اینکه دوباره بر می گردم مدرسه ...

دوستانی دارم بهتر از آب روان ... همه چیز بچگی رو یادت میاره

خلاصه اینکه راست می گه این ایینه که " اجسام از انچه در آیینه می بینید به شما نزدیک تر است " ولی ای کاش می نوشت اینده از آنچه فکر می کنید به شما نزدیک تر است . اینده ای که همه چی توش هست از مرگ و زندگی تا خوشبختی و ناکامی از لطافت و حسادت تا کینه و سخاوت ...

کار ما شده حرف زدن ... 



فقط کاش می شد یه جوری تمام مردم دنیا رو تشویق کرد تا حتی برا یه روز هم شده به خاطر پول کار نکنن ... درسته که خیلی از چیزها رو می شه با پول به دست اورد ولی خیلی از چیزهای دیگه رو آدم از دست می ده ... لذتی که ادم از زندگیش می بره همین جوریه هر چقدر بیشتر داشته باشی و هرچقدر بیشتر تو زندگیت بدونی .... لذت زندگی برات کمتر و کمتر  می شه .....

اون موقع ها وقتی کویر دکتر شریعتی رو می خوندم که می گفت :

::: ...آن جاده ی روشن و خیال انگیزی که گویی یک راست به ابدیت می پیوندد،شاهراه علی , راه مکه ، که بعدها دبیرانم خندیدند که :نه جانم کهکشان و حال می فهمم که چه اسم زشتی! شگفتا که نگاه های لوکس مردم آسفالت نشین شهر آن را کاه کشان می بینند و دهاتی های کاه کش کویر ,شاهراه علی,راه کعبه! اما حقیقت چیز دیگری است.. ::::::

زیاد جدی نمی گرفتیم  که چه عجبااز نویسندگان غیر از این انتظار نیست که زیبا نویسند  ......... اما حالا واقعا می فهمم منظورش چی بوده .....
 چیزهایی رو که مردمان ساده اندیش به عنوان بهانه ای برای خنده و شادی می بینن ما فقط با اخم از کنارش رد می شیم چرا که به گمان خویش همه ندانند و ما دانیم ..
....
بگذریم بازم یه آهنگ برای دانلود گذاشتم دوست داشتین دانلود کنین :

مرغ شیدا


               آتش در دل فکن...
                                بر پا کن صد شرر
                                          سوزان کوبان شکن
                                                       بر کش جامی دگر
.........
.......
                       ای صبا گر شنیده ای
                                      راز قلب شکسته ام امشب 

                                                         با پیامی به او رسان
                                                                      رهگذار دل حزینم شو
......
......
                لحظه ای آسمان
                             تو بنگر چهره ارغوانیم
                                            با غم عشق او خزان شد
                                                               نوبهار جوانیم


....


خانه ای که ما می سازیم !


چند وقت پیش همراه یکی از دوستان که از بخت بد یا نابد یه بیچاره رو زیرگرفته بود رفته بودیم دادگاه . البته شکر خدا طرف فقط دستش آسیب دیده بود .
اولا اینکه خدا کنه هیچ بنی بشری  پاش به این جور جاها باز نشه .. همه جور ادمی بود .. از معتمد محل تا معتاد و  مست شب گرد ...
اما خانواده های تازه شکل گرفته که اومده بودن برای طلاق .... خیلی ساده طلاق  ..
هر چقدر بگیم طلاق باز ساده تر می شه .................... ولی واقعا اینجوری نیست !!!!

آدم خیلی جا می خوره وقتی همچی چیزهایی رو می بینیه ...

یه زوج خوشبخت بدبخت شده بی خرد اونجا بودن برای طلاق ... بی خرد رو می گم چرا؟ ...
زوجی که هر دو از من خیلی جواتر بودن کم سن و سال ...
اینکه چرا دعواشون به طلاق رسیده بماند  ... مشکل وجود یه بچه هفت هشت ماه بود بچه معصوم که حتما باید یه هفته ای بوده که توی سالن های دادگاه و مشاوره طلاق دادسرا علاف و بی سر پناه دور از آغوش مادر همه اش دست به دست می شده ...
دل آدم به درد می اومد ... کاری نداریم که چه جوری هم دیگه رو پیدا کردن .. چه جوری تصمیم به ازدواج  گرفتن و .... خلاصه آخه یکی نیست به اینا بگه که این بچه بیچاره چه گناهی داره ... آخه شما که از زندگی هیچی نمی دونین چرا پای یه بچه معصوم رو تو زندگیقشنگ فانتزی تون باز کردین  ... ( بخوایم بی رودربایستی بیگیم ) .. آخه مگه تنظیم جمعیت رو پاس نکردین .... این همه آدم دارن داد می زنن ازدواج شروع زندگی مشترک نیست بلکه شروع زندگی مشترک از یه سال بعد از ازدواج شروع می شه  چرا که زوج برای شناخت همدیگه وقت نیاز دارن ...

چرا ما قبل از هر چیز خوب فکر نمی کنیم .... ؟!
چرا مسئولیت کاری رو که خودمون انجام دادیم به عهده نمی گیریم ؟!
چرا عشق رو جا به جا معنی می کنیم ؟! چرا اینقدر فیلم و سریال می بینیم ؟!
نمی شه کاری کرد که اینجوری نشه ؟! چرا خانواده ها فکر می کنن همه چیز باید با ازدواج حل بشه ؟! چرا پدر ومادر ها به جای فکر کردن به عروسی پسر یا دخترشون به فکر نان حلال برای نوه هاشون نیستن ؟!