خیلی وقت ها یه اتفاق کوچیک ( خیلی خیلی کوچیک ) باعث می شه اتفاقات ناگوار خبلی بدی رخ بده . بارها برای خودم هم پیش اومده یه اشتباه می کنی ولی حاضر نیستی قبول کنی اشتباه کردی !!
خب مگه اشتباه چطوری پیش میاد :
از آگاهی کم ( بهش میگن سوءتفاهم !!!!) ----- از کم دقتی و بی توجهی ( عجله ای شد ... !!! ) و زبانم لال گاهی اوقات عمدی ( حالا این یکی رو وقتی یارو گیر می افته خودش میاد اعتراف می کنه می گه اشتباه کردم ... وای ...
حالا خیلی چیزهای دیگه هم هستش که من بلد نیستم (اعتراف .. هو ..چقدر سخت .... ) حرف ما اینه وقتی ادم می تونه با خنده و حوصله همه چیزو حل کنه پس اینهمه داد و بیداد و قرص عصاب و قرص سردرد و ... برای چی .
به خدا دنیا اینقدر قشنگ میشه وقتی به همه چی می خندی !! باور ندارید !!! الان به خودتون می گین بابا این یارو سرش طاقچه رو از رو برده !!!!!!!!! (ووو .... چی گفتم ) حقیقت خیلی ساده اس چه بخوای چه بازم بخوای ...............
چند سال پیش فکر کنم سال اول یا دوم دبیرستان بودم . یه آدم عادی مثل همه زود جوش عصبانی دپرس خشن و از همین چیزها ..
از هرچیز کوچلویی عصبانی بودم به زمین وزمان فحش میدادم ( البته از نوع وطنیش !!) تا اینکه یه جرقه ای تو زندگیم آتیش به مالم زد . اونوقتها خیلی کتابخانه می رفتم ( کتابخانه دقیانوس ..!!!!) که یه دفعه با کتاب بسیار مندرس و درب و داقونی آشنا شدم به نام "" همه باهم برادرند "" یه چیزی تو همین مایه ها کتابی که خاطرات بزرگ مرد تاریخ موهنداس کرمچند گاندی ملقب به مهاتما روبرو شدم ............ کلاس رو حال کردین .... .
پیشنهاد می کنم اگه کتاب رو گیر آوردین تو خواندنش تردید نکنین ..
بعد کم کم با نوشته های دکتر معظمی اون موقع در چندین شماره مجله دانشمند پشت سرهم چاپ شد کم کم کم کم یواش یواش تغییر کردم تا اینکه از برکت معده ی عصبی ( خیلی خشن ..) که همیشه ما را مورد اذیت قرار می داد کاملا تغییر کردم . برای معده ام پیش دکترهای زیادی رفتم همش می گفتن عصبی .. دیگه هیچی تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت عصبانی نشم اولش خیلی سخت بود چون یک ساعت بعد از تصمیم کبری یه عصاب قروقاطی زدیم ولی باور کنید که الان که حدودا هفت هشت ساله که ازون موقع می گذره باورش خیلی سخته که بگم تو این هفت هشت سال شاید فقط 5 یا 6 بار بیش تر عصبانب نشدم و اصلا خبری از معده مادر مرده نیست . و از همه مهمتر توی مدرسه خیلی راحتم چون یکی از ویژگی هایی که یک معلم ( اونم ریاضی ) باید داشته باشه همین صبروحوصله اس .
آرامش این منظره رو ببینید یه غروب خیلی قشنگ ... تو رو خدا حیف نیست زندگی رو به این قشنگی به خودم و چندتا بدبخت دیگه تلخ کنیم ...
امیدوارم همیشه بخندید
یکی از بهترین های محسن یگانه آهنگی که منو یاد تمام خاطراتم از خوابگاه و بچه هاو روزهای خوب گذشته میندازه .. روزگاری که ................. همش خاطه اس ....
برای دانلود کلیک کنید بعد دریافت فایل رو انتخاب کنید .
یه عمر به هرکی می گفتیم بابا این سازمان آموزش و پرورش هیچیش سر هم نیست و هیچ قانونی نداره ...
آقا مگه کسی باور می کرد ؟ این یکی می گفت : شما دیگه خوشی زده زیر دلتون .. اون یک می گفت : مگه چیکار می کنید ؟ .... از این حرفها .
اما حالا ؟
این آزمون استخدامی آموزش و پرورش که برگزار شد تقریبا هر خانواده ای دور یا نزدیک باهاش درگیر بود . این قدر این مردم بیچاره رو از همون اول سر کار گذاشتند و این ور وآن ور کردند که نگو !! روز امتحانش که اصلا ... تو ... شده بود هر کس محل امتحان رو شهر خودش زده بود حداقل یه ۱۰۰ کیلومتری دورتر از شهرش امتحان میداد . بعضی ها اصلا کارت ورود به جلسه براشون نیامد بعد این نتایج استان به استان .... حالا هم که ویزر محترم (!) میاد جلوی دوربین میگه **من** این کارو کردم . **من** اون کارو کردم . انگار نه انگار که این مملکت قانون داره ؛مجلس داره ؛... همه اش من !!!!!! .
تازه الان دوستام بهم می گن که چطوری با این آموزش و پرورش سر می کنین ؟
با اینکه از گرفتاری مردم بیچاره واقعا ناراحتم اما از یه چیزی خوشحالم : از اینکه بلآخره مردم می فهمنن که یه معلم بیچاره چی از دست این ...... می کشه ؟
بی خیال
باز هوای وطنم وطنم آرزوست
مُهر بود بر دهنم سخنم آرزوست
بیشتر دوستانی که به این وبلاگ سر می زنن دانشجو ( و البته پیام نور ) هستن و اکثرا درس سه واحدی به نام ادبیات فارسی رو هم پاس کردن اما همه قبل از این هم حدا اقل نام مولانا رو شنیدن . کتابهاش ترجمه شده ، هرساله در قونیه مراسمی به یاد کارهاش برگزار می کنن که سال گذشته استاد بی بدیل موسیقی ایران زمین استاد شجریان نیز در این مراسم شرکت داشتند.
اینکه مولانا و اثارش یکی از میراث جاودانه بشری است رو همه می دانیم اما چرا هیچی درباره اش نمی دانیم واقعا چرا ؟
از ابتدایی تا دانشگاه مدام شعرهاش رو توی کتاب درسیمان داشته ایم اما هیچی درباره اش نمی دانیم چرا ؟
چیزی که انسان از طریق نمایش یا داستان می بینه یا گوش میده مخصوصا اگه داستانی باشه همیشه در ذهن باقی می مانه .
ینکه چرا فیلم یا داستانی درباره مولانا در صداوسیما ساخته نشده نمی دانیم !! اما خیلی از دوستداران هنر ایرانی تلاش های زیادی کردن : داستان نوشتن ، مقاله نوشتن ، همایش گذاشتن و .... اما یکی از بهترن کارها ( به نظر من بهتیرین کار ) اپرای عروسکی بو.د که توسط کارگردان موفق بهروز غریب پور ساخته شد. همانطوری که روی کاور اثر دیده ای داستان این اپرا بر اساس مثنوی منوی و کلیات شمس روایت می شه . حقیقت حمله مغول خیلی خوب نشان داده شده . اگه این کار رو دیده باشید مهمتیرن چیزی که بیشتر از همه جلب توجه میکنه نحوه حرکت عروسک ها که در حرات سماع به اوج خودش می رسه . مهارت گروه عروسک گردانی آران در اینجا غیر قابل انکاره .
همه اقوام من
سنجانو سنجانه ....
لیلا در واکو مویوم ....
جالبه اگه بدونین این دو سطر ترانه ها ای از دو گوشه یک سرزمین پهناور هستند که فاصله ای بیش از هزار کیلومتر اونها رو از هم جدا می کنه .
از کرمانشاه در غرب تا خراسان در شرق . اینکه یه عده آدم دور هم جمع میشن میرن دور ایران به این بزرگی ( و صد البته زیبا) میگردن تا ترانه های قدیمی این مردم رو پیدا کنن دوباره زنده کنن یا اینکه از شمال به جنوب از شرق به غرب از بالا به پایین خلاصه هر جایی که اسم ایران روش باشه میرن و می گردن و ترانه ها رو زنده می کنن خودش جای تعجب زیادی داره چه برسه به اینکه ببینید همین آدم ها میان تمام مرزها رو می شکنن به هر زبان و گویشی بدون لغزش ترانه های محلی رو اجرا می کنن .
حالا چرا وبلاگ ...
هر کی هر جایی که باشه باید حرفشو بزنه ..
آره تمام دلایلی که باعث می شه یکی بیاد وبلاگ بزنه اینه که یه چیزهایی رو دلش باد می کنه بعد یه دفعه می خواد بترکونه نمی دونه کجا .. میاد یه وبلاگ میزنه ...
اینم از عکسی از تابستون و خار ...