یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

نقل و نبات مثل توهین و تهمت !!


   - اوهوی ... $$$$ مگه کوری $$$ بی $$$ !!

   - $$$ تمام کس و کارته ... . $$$ مرتیکه $$$$ تو رو چه به رانندگی !!!


صحنه آشناییه مگه نه !! دوتا ماشین تصادف کردن .. هرجایی و هر ماشینی .. معمول ترین صحنه همینه و خیلی تاسف برانگیز . مفتضح ترین چیزی که اینجا اتفاق می افته فحش های ناموسیه ..

بله ناموس ! چیزی که فکر می کنیم فقط خودمون داریم و دیگران هرچقدر هم نجیب و خانوده دار باشن ،  باز از این مقوله بی بهره ان .. خیلی راحت به خودمون اجازه می دیم هر حرف و توهین و ناسزایی رو به زبون بیاریم ...

می دونم و باور دارم که بیشتر مردم انسان های شریفین و محترم نه فقط توی کشور ما بلکه تو تمام دنیا همین جوریه ... حالا اینجا منظور ما یه اقلیت ده درصدی که از ووزلا استفاده می کنن و اونقدر کارشون رو خوب بلدن که ما همون اقلیت ده درصدی رو کل جامعه می بینیم .

یه چن وقت پیش توهین ها و بی حرمتی هایی نسبت به یه مجری صورت گرفت . واقعا تاسف برانگیز تر از اونیه که بخوام درموردش صحبت کنم اما باید گفت چرا که باید ایستاد تا سال ها تمدن بشری و سال ها تعلیمات دینی چه اسلام و چه مسیح و چه یهود و سایر ادیان الهی ؛ توسط یه عده مجهول الهویت به مسخره گرفته نشه ..

مجهول و الهویت ، به خاطر اینکه کاری که این عده انجام میدن با تعلیمات هیچ دین و مسلک ، هیچ مرام و اندیشه ای ( البته تا اونجا که من میشناسم ) جور در نمیاد . حتی مکتب های نوظهوری هم که در جامعه به نفی اخلاقیات معروفن باز هم اکراهی دارن نسبت به بی حرمتی .. اونم جلوی میلیون ها بیننده ..

خیلی دوست دارم یکی از این آدما بیاد اینجا و نظرش رو بگه ، دلیلش رو بگه ؛ که به چه دلیل تمام آموزه های الهی و اخلاقیات رو زیر پا می زاره ؟

اگر تهمتت بر اساس دلیله  ... خب ! . بفرما اینهمه خبرگزاری موافق و مخالف و این همه فضای باز برای ارایه دلایلت ..

شاید هم نمی دونید که تهمت بدون دلیل و مدرک به شخصی ؛ پیگرد قانونی داره ؟

اصلا فکر نکردید چرا اینکار رو می کنید ؟

می دونم که اون عده ای که حاضرن با آبروی یه زن بازی کنن هیچ ابایی ندارن تا نسبت به ائمه و پیامبران و بقیه مقدسات ؛  بی حرمتی کنن اما روی صحبتم با کساییه که مخالف اندیشه های این خانم مجرین و به همین دلیل از این بی حرمتی  حمایت می کنن ..

به فرض محال این خانوم بدترین دشمن شماست .. اصلا هند جگر خوار !! .. خب شما که خودتون رو مسلمان راستین می دونید حتما باید تاریخ صدر اسلام رو از بر باشید .. زمان فتح مکه پیامبر با کسی که جگر عموش رو جلو چشماش خورده چیکار کرد ؟

شاید واقعا شما (نعوذبالله) خود را مرجع و متدین تر بدانید !!

ای کاش قبل از اینکه ادعای پرچم داری دینی بکنیم خودمان هم به تمام تعلمیات آن باور داشته باشیم .


انسانیت موهبتی است که برای تمام انسان هاست از هر دین و آیین و مسلکی ...  هر انسانی که به دنیا می آید ، پاک به دنیا می آید و ذات پاک همین انسان است که در طول تاریخ باعث پیشرفت ها ی آدمی شده ..

خلاصه اینکه انسان های مثل یاس کم نیستن که بیان " سی دی رو بکشن " رو بخونن .. خیلی زیادتر از اونی هستن که فکرشونو بکنیم اما همه مثل یاس به اینکه وجودشون ارزش منده و می تونن تاثیر گذار باشن ؛ باور ندارن .. پس از همین الان حتی اگه فقط و فقط و فقط یه نفر باشیم ؛ بیایم جلوی این رفتار های ناپسند و غیر انسانی رو بگیریم چراکه هر شخصی دارای احترام و کرامت روح هست و صرف اینکه عقایدش با عقاید ما مخالفه نباید انسانیت رو ازش صلب کنیم و به خودمون اجازه بدیم احساسات و کرامت و قداست یه انسان رو لکه دار کنیم فقط برای اینکه خلاف ما فکر میکنه . اول از خودمون ، بچه مون و دوستمون و ....


فراموش نکنیم که :

اگر خودمون قاضی بشیم و مامور اجرای حکم پس قانون چی میشه ؟



بزار انسانیت رو همونجوری باور کنیم پروردگار به ما بخشیده :

راستی چرا وقتی حرف از محبت و آشتی میشه همه گل رو تو ذهنشون مجسم می کنن ؟!





ما را چه می شود ؟!

اول بذارین این مطلبو بخونیم بعد می گم چرا اینو نوشتم :




عکسِ عکس گرفتن ازیک فاجعه


یک کارگر چینی که مشغول کار بوده احتمالا از سر گرسنگی یا بی خوابی یا به هر دلیل بیولوژیک و روانی دیگر ، از ارتفاع سقوط می کند و میله ای آهنی بر سرش فرو می رود . او نمی میرد . به بیمارستان برده می شود تا میله را از سرش بیرون آورند . عکاس خبرگزاری " رویترز " از او در اتاق جراحی عکس می گیرد و در بخش حوادث سایت رویترز منتشر می شود . عکس او همچون هزار تصویر و متن خبری دیگر که هر روزه "تولید انبوه " می شوند ، مشمول قانون جهانشمولی " بازنمایی همه چیز در همه جاست " محصولی برای مصرف ، برای مخاطبانی که در پستوی بخش حوادث سایت ها و مطبوعات بی شمار آنلاین به دنبال ابژه ای برای تماشا-مصرف رنج های بشر می گردند .سرعت تکثیر این کالای بی صدا و بی بو باور نکردنی است .

تصویر مردی که با دستگاه برش آهن می کوشد تا میله ای فولادی را از جمجمه اش بیرون کشد ، در کمتر از ساعتی یکی از عکس های " پر بیننده " جهان می شود اما فقط برای چند ساعت . احتمالا عکسی دیگر و از فلاکت ورنج انسانی دیگر ، جای قبلی رابه سرعت می گیرد . بماند که اکنون چند روز از بازنشر جنون آمیز این عکس گذشته و حتی یک " مصرف کننده " هم ندارد و برای یافتنش باید کلی زمان گذاشت و جستوجو کرد .مطبوعات و سایت های ایرانی نیز این عکس را در بخش حوادث و اخبار گوناگون و این واژه نفرت آور جدید ؛ " جالب انگیز" خود بازنشر دادند .و در ذیل اش نوشتند " عکسی تماشایی و جالب از بیرون اوردن میله ای آهنی از سر یک کارگر " اما نگفتند کارگز چینی ، کارگر ساختمانی 54 ساله با سه دلار حقوق روزانه در برابر 12 ساعت کار یدی " .

نه! اینها را نگفتند ، نه خبرگزاری های ما ، و نه رویترز . هیچ نگفتند ، فقط گفتند : " عکسی تماشایی و جالب " همین . در این نوشته توضیح مشتری مدارانه کوشیده شده تا زهر عکس گرفته شود همان تلاشی که در جهان هدونیستی معاصر برای گرفتن زهر خود زنگی می شود . زهر زندگی چیزی جز فرا رفتن از مرزهای زندگی نیست .مرزی که در مقام تلاش برای پر کردن بی وقفه " فقدان " سرانجام به "مازاد" گره می خود .حال آنکه ما با شعبده ای که " زندگــی بــــدون مـرگ " ، اروس بــــدون تاناتوس " ، " لذت بـــدون مازاد " ، "قهوه بـــدون کافیین " ، " خلسه بـــدون دراگ " ، " کوکای بـــدون قند " ، " شیر بـــدون چربی " ، " وام بـــدون بهره " ،" جنگ بـــدون تلفات " ،" جراحی بـــدون درد " و ... بر ما عرضه و توصیه می کند .

شعبده ای که با وام گرفتن از کنایه پاسکال می توان گفت برپا کننده گان اش همه می دانند شعبده است ، شعبده ای سراپا وقیح که درباره شعبده بودنش هیچ اختلاف نظری وجو ندارد . حال بیاییم این عکس را بدون زیر نویس ببینیم ، در عکس چه می بینیم ؟ آنکه با نیم تنه عریان و چانه و زیر گلو ی چروکیده و مسن ، زیر دستگاه برش آهن است ، همان کارگز سه دلاری چینی حادثه دیده است ، هم او که میله آهنی در سرش فرورفته اما نمرده است . دو مرد با لباس های فرم " ارتش خلق چین " شانه های عضلانی اش را گرفته اند و "کنترل" اش می کنند . یک مامور آتش نشانی هم در حکم منجی در حال رهاندن کارگر از مرگ است .دو پزشک هم در نقطه تصادم دستگاه آهنبری و پوست سر ، آب و مواد ضد عفونی برآتش می پاشند . می توان حدس زد که محوطه جراحی ، بوی گوشت سوخته می دهد .توضیح عکس به ما دروغ گفته است . چیزی را از ما مخفی می کند .در صورت های مچله هیچیک ار سوژه ها ی حاضر در عکس ، نشانی از تماشای صحنه ای "تماشایی " و " جالب " دیده نمی شود . حتی همان دستی که در فراسوی همه ی سوژه ها ، با موبایل از حادثه فیلم می گیرد نیز عکس  را " جالب و تماشایی " نمی کند .دستی که نماد همان منطق هدونیستی ای است که می کوشد همه چیز را ، هر فاجعه ای را ، هر رنجی را ، هر کارگری را که درد می کشد ، به ابژه ای برای " تماشا " و سرگرمی تبدیل کند .تو گویی با حضور آن دست و موبایلش ، عکس به درون خود خم شده است . عکسی که ما می بینیم ، عکس " جالب و دیدنی درآوردن میله از سر کاگر " نیست ، عکس ِ عکس گرفتن از یک فاجعه است .شرح واقعی ان شاید این باشد ،:

" عکسِ عکس گرفتن از لحظه دردناک درآوردن میله آهنی از سر کارگز چینی 54 ساله ساختمانی با حقوق روزی سه دلار که زیر فشار دو نظامی ارتش خلق چین ، به دست یک منجی آتش نشان و در برابر نگاه مستاصل دو پزشک در گوشه سمت چپ پایین کادر نشسته است "

یا به بیان ساده تر : " عکس وضع موجود "


نادر فتوره چی ؛ روزنامه شرق ؛ شماره 1569 مورخ 14 تیرماه 1391




با اینکه خود من با بعضی جاهای این متن موافق نیستم اما مطلب فوق العاده ای بود به همین لحاظ تمامی مطلب رو به رسم امانت اینجا آوردم . فرق این مطلب با مطلب قبلی یعنی همون عکس مشهور کوین کارتر چیه ؟ که یکی اینجوری نقد می شه و یکی اونجوری مشهور ؟

در اینکه این دو موضوع تفاوت های بسیار زیادی دارن شکی نیست یکی مربوط به زمان بحران و یکی به ظاهر یا واقعا مربوط به حادثه ای در زندگی روزمره است .

نکته اینجاست که وقتی یک عکس ممکنه دید میلیون ها نفر رو به یه موضوع تغییر بده ، پس چرا هر وقت ملت ما حادثه ای رو می بینن و ازش سریع عکس و فیلم می گیرن اینهمه مورد انتقادن ؟

موضوع بالا رو میشه نوعی جواب به این سوال دانست یا اصلا خاطره خود من :

یه شب در برابر چشمان ما یه سواری مزدا پیرزنی رو زیر گرفت غربت راننده با جاده باعث شده بود تصادف خیلی شدید بشه ، از اون ده دوازده نفری که سر حادثه رسیدیم فقط منو دوستم بودیم که به راننده ( که اتفاقا خودش و زنش هم دکتر بودن ) کمک کردیم تا پیرزن رو داخل ماشین بزارن بقیه ملت داشتن با گوشیشون فیلم می گرفتن ، در جواب سوال راننده که بیمارستان کجاست؟ ، همه در حال فیلم و عکس گرفتن از تصادف و پلاک ماشین بودن در حالی که یکی به زبون نیومد که بیمارستان پنجاه متر پایین تره ....

نمی دونم چی بگم .. شاید باید یه خورده بیش تر فکر کنیم ...

یه ضرب المثل کردی میگه :

" یه کی مالی ئاگر گری  ، یه کی مه لویچک وه پ برش ن "

یعنی  : یکی خونه اش آتیش گرفته یکی دیگه داره با اون آتیش گنجشک کباب می کنه "


کوچکی گنجشک نمادی از بی ارزشی چیزیه که ما ار دیدن  رنج دیگران به دست میارم حتی اگه مشهور شدنمون باشه ، همون داستان گرفتن کلیپ موبایل از بدبختی دیگران ..


لاشخور

" می رسم ... چن قدم بیشتری نمونده ... لعنت ... "




همین عکس  در سال 1994برنده جایزه Pulitzer Prize for Feature Photography شد.


تصویری که خیلی از نگاه ها رو به سمت سودان تغییر داد . 1993 قحطی در سودان . دیدن دست و پا زدن یه کودک  برای فرار از مرگ و رسیدن به کمپ پناهندگان ، از اونطرف هم لاشخوری که به طبیعت خود منتظر روزی امروزشه و نگاه عکاس در درجه اول به عنوان یه خبرنگار و بعد بعد به عنوان یه ناجی که سال بعد از این واقعه به دلیل همه چیزهایی که دیده خودکشی می کنه اینم یه نوشته :

"I am depressed ... without phone ... money for rent ... money for child support ... money for debts ... money!!! ... I am haunted by the vivid memories of killings and corpses and anger and pain ... of starving or wounded children, of trigger-happy madmen, often police, of killer executioners ... I have gone to join Ken [recently deceased colleague Ken Oosterbroek ] if I am that lucky."

ken همکار کوین قبل از کوین جونشو از دست داده .





یه سوالی که اینجاس چرا حرفه خبرنگاری بر عواطف انسانیش مقدم شد ؟  مصاحبه ای با مسعود بهنود جاش همینجاس  که ازش پرسیدن همچی مواقعی یه خبرنگار چه کار باید انجام بده می گه :


" کسی می پرسه که : شما عکاسید میرید یه صحنه ای عکس می گیرید ، یه نفر وایساده تیر میندازه به سمت یکی ، شما می پری اینی که در هدف هست رو از صنحه تیر جدا می کنی یا عکستو میگیری ؟

من در مقابل اون سوال به بچه ها گفتم که  ببینید ؛ هر کسی باید وظیفه اش رو خوب انجام بده .. سربازه باید تیراندازیشو خوب بکنه .. اونی که اون هدف است باید فرارشو خوب بکنه  ... شمام که روزنامه نویسی ..  اگه عکاسی باید عکستو خوب بگیری ... اگه روزنامه نویسی  باید خوب بنویسی .... مامور نجات یکی دیگه اس ! ... مامور نجات باید نجات بده و دیپلمات هم باید کاری کنن که جنگ نشه ... اگر این شغل هار و باهم تداخل کنیم  به جایی نمی رسه اون عکس معروف تکان دهنده ای که رییس پلیس ویتنام رو نشون داد  ..نشون داد که اسلحه اش رو گذاشته بود رو شقیقه ویت کنگ بعد شلیک کرد .. شلیک کرد و مغز پاشید ... این عکس همه جا نوشته شده .. اولا خب یکی از برجسته ترین نشونه های جنگ هست ؛ نفرت از جنگ رو به جود آورد و همه جا نوشته شده که یکی از دلایل مذاکرات پایان جنگ ویتنام بود .. حالا فکر کنین اگه عکاسه اینکارو نمی کرد ... می پرید دست جناب سرهنگو می گرفت ، اولا جناب سرهنگ محتمل بود بزنه تو سرش ، اینو پرت کنه کنار ، کار خودشو ادامه بده  ؛ دوم ممکن بود پنج دقیقه این ویت کنگ رو نشکه بعد ، ده دقیقه بعد ؛ می کشتش ولی این عکسه گرفته نمی شد و وجدان بشریت قانع نمی شد .... بنابراین می خوام عرض بکنم که اگر روزنامه نویس کار خودشو خوب انجام بده از هر عمل دیگه ای مهمتره  "




این نوشته رو از مصاحبه رادیویی پیاده کردم . خیلی از وقایع هست که درک و مفهومش برای مایی که دور وایسادم قابل قبول نیست اما نگاه ما و اندیشه ما  می تونه تاثیر گذار باشه حتی اگه از ترس تمسخر یا توهین ؛ این اندیشه رو  تنها توی سرمون نگداریم و بروز ندیم .



آن سنگ جوشید

تکرار تاریخ ...

21 سال گذر زمان چهره ها رو تغییر میده .. خیابان ها رو عوض می کنه .. خون ها رو و حتی انسان ها رو ...

اما یه عده هستند که دنیا رو تغییر میدن ... حتما لازم نیست که از نیویورک بلند شن یا پاریس یا از قلب خاورمیانه ... میشه از یه جای کم نام و نشان بلند شد کره زمین رو تکان داد و همون جا میشه یه جای معروف توی دنیا ...



اما کار هرکس نیست ... یه اراده محکم می خواد مثل گاندی یا دالایی لاما یا " آنگ سان سوچی "

چند روز پیش مراسم اهدای جایزه نوبل صلح انگ سان سوچی رو نگاه میکردم ..

یه زن نحیف با لبخندی که نشانه تمام آدم های  صلح جوی دنیاست ...

خیلی راحت حرفش رو می زد بدون استرس نگاه ساده مخصوص ملت های شرقی مقید به عدم خشونت ..


چیزی که برام بیشترین اهمیت رو داشت حرفهاش درمورد جایزه صلح نوبل بود . خیلی از ما صداها و شاید هزاران بار از خودمون پرسیدیم که این جایزه یا چیزهایی شبیه به این  ، به چه کار میاد ؟ بزارین اینجوری بگم که فرض کنیم الآن بیست سال پیشه و  اعلام میشه جایزه صلح نوبل به یه آدمی به نام سوچی در کشور برمه (میانمار ) تعلق گرفته در حالی که سوچی در زندان و تحت نظارت حکومت نظامیه ...

خب برای ما این سوال پیش میاد که این حکومت استبدادی  هیچوقت ارزشی برای این جایزه قائل نمیشه ! .. پس این جایزه به چه دردی می خوره ؟

پیشنهاد می کنم متن زیر رو بخونین ... متن سخنرانس سوچی هنگام دریافت جایزه صلح نوبل بعد بیست سال ... خودم خواستم ترجمه کنم دیدم افتضاح میشه این متنو از روزنامه شرق روز 28 خرداد 91 پیدا کردم  ( نوشته نسرین رضایی ) :


*************************************************

***********************


" اغلب روزهایی که در حصر خانگی بودم ، احساس می کردم دیگر بخشی از دنیا نیستم اما کسب جایزه صلح  نوبل بار دیگر به من زندگی داد ، اینکه هستم .



دریافت جایزه نوبل بار دیگر مرا به جامعه بشری بازگرداند .اما مهمتر از همه دریافت این جایزه بار دیگر توجه جهانی را به سمت و سوی  مبارزه برای  دموکراسی در برمه بازگرداند ، اینکه ما فراموش نشده ایم .


جنگ جهانی اول نمادی بود از هدر رفتن نیروی جوان ، نیروی بالقوه ، جنگی که همه نیروهای مثبت را از سیاره ما گرفت برای چه ؟ نزدیک به یک قرن می گذرد و همچنان جواب درخوری برای دلیل شروع یک چنین جنگی پیدا نکرده ایم .اما آیا ما هنوز هم گناهکار نیستیم ؟ اگر به خشونت ، بی مبالاتی ، بی احتیاطی به آینده مان و انسانیت کم توجهی کنیم ؟

جنگ تنها عرصه ای نیست که عدم رعایت صلح در آن منجر به مرگ شده باشد ، بذر نزاع و درگیری کاشته خواهد شد و دانه های جنگ و درد و تخریب و خشونت رشد خواهند کرد .



ما بسیار خوشبختیم که در عصری زندگی می کنیم که رفاه و آزادی اجتماعی و کمک به پایبندی به انسانیت جزو ملزومات شناخته می شود و نه مطلوبات .

من بسیار خوشبخت هستم که در عصری زندگی می کنم که سرنوشت زندانیان برای مردم در هر کجای دنیا نگران کننده است ، عصری که توجه به دموکراسی و حقوق بشر بیشتر شده و این موضوع جزو حقوق اصلی همه شناخته شده است .

صلح مطلق هدفی دست نیافتنی  است اما ما باید مسیر خود را در این راستا ادامه داده و رو به سوی آن حرکت کنیم . به مانند یک مسافر در صحرا که چشم به ستاره ها در آسمان می دوزد و مسیر خود را پیدا می کند حتی اگر به صلح مطلق دست نیابیم ، چرا که صلح مطلق در این زمین وجود ندارد و تنها هدف ما باید تلاشی شخصی و ملی برای دستیابی به دوستی و اعتماد باشد تا جامعه بشری خود را امن تر و مهربات تر کنیم . ""



*************************************************

***********************


توی دنیایی که ما زندگی می کنیم همچین آدم هایی خیلی زیادن اما بر حسب یه عادت خیلی قدیمی تا وقتی که خبر مرگشون پخش نشه برای ما بی مفهومن ......  امیدوارم یه روز این طرز فکر تغییر کنه .


از Free Palestine تا وطن یعنی همه دنیا

قصه انتقام آشویتس از غزه

قصه انتقام اوباماها از اسامه ها

همان داستان اهنگر بلخ و مسگران شوشتر شد

همه ی افکار موافق و مخالف به کنار اینکه فلان میلیون فقیر توی کشور داریم اون وقت این همه هزینه برای غزه !! یا برعکس اینکه این همه ضلم به این مردم بیچاره اون وقت ما ساکت بشینیم و از همه بدتر نظر سومین گروه اینکه یه سپر برای روز مبادا !!

مسلمان و غیر مسلمانشم به کنار ... در در جه اول انسانیم


شاید خود منم یه روز احساسی بشم  پشت یکی از این سه گروه سنگر بگیرم !! ( کما اینکه تا حالا همین جوری بودم ) پس چرا دارم اینو می نویسم ؟

نه !! یه بار بشینم با خودم حساب کتاب کنم ... لااقل یه روز اگر هیجانی و احسای شدم یکی سرمو بچرخونه به اینجا که :

هی داداش خودت اینجا  نوشتی !

تمام دنیا رو تصور کنیم نه به عنوان یک ایرانی  .. نه به عنوان یه مسلمان ، مسیحی ، یهودی یا سکولار   .... نه بعنوان خبرنگار ، معلم ،   ...... نه به عنوان یه مخالف یا موافق یه ایدئولوژی .....

فقط و فقط به عنوان یک انسان ... آره فقط و فقط یه انسان ... یاس رو گوش دادین که می گه ( البته با میترا روحانی ) :


هیچ دیده ای ماری از زهر خود  کشته ها بر پا کند در  شهر خود ؟

دیده ای ؟ هرگز الاغی باربر مین گذارد زیر پای خر ؟

هیچ شیری دیده ای در بیشه زار جمع شیران را کشد بالای دار ؟

...

...



همین به همین سادگی ..


چند روز پیش بود که چارلز تیلور محاکمه شد . خیلی از ما تا حالا اصلا اسم لیبریا رو نشنیدیم و شاید صدها بار خبر این محاکمه رو دیدم و بدون حتی کوچکترین دقت یا اهمیتی از کنارش رد شدیم ... فقط یه نمونه از کارهای سربازان این دیکتاتور این بوده که  بازی اختراع  می کردند :

"" در یکی از این بازی‌ها که اغلب کنار جاده‌ها بین سربازان نابالغ تیلور رواج داشت، روی جنسیت کودکی که در رحم زن حامله رهگذر بود شرط می‌بستند، بعد می‌رفتند سراغش، شکم‌اش را می‌دریدند تا ببینند برنده کیست. ""


کاری شبیه اردوگاه های آدم سوزی زمان جنگ جهانی دوم . یا قتل عام های مردم در افغانستان به دست طالبان که با افتخار از آن فیلم می گرفتند و به تمام دنیا نشان می دادند .

یا زمان استالین در شوروی ، فارغ از قتل عام های مذهبیون و اقلیت های ساکن شوروی ، آدم خواری مردم گرسنه شوروی به خاطر قحطی هایی که به واسطه  فقر اقتصادی شدید ناشی  توهم  اندیشه های مارکس و لنین رخ می داد . یا اصلا همین الآن کره شمالی .یا  قتل عام هزاران بوسنیایی به دست صرب ها ، یا قتل عام هزارن سرخ پوست آمریکا ،یا قتل عام هزاران مایا هزاران اینکا هزاران سیاه پوست ، هزاران ارمنی  ، همین دو دهه ی گذشته قتل عام هزاران کرد و شیعه در زمان صدام ، قتل عام هزارن ایرانی در زمان حمله شوروی  و  آغا محمدخان قاجار ،  درد آوارگی هزاران سومالیایی ، هزاران فلسطینی ، هزاران سودانی ، کنیایی  و هزارن هزار دیگر ( در اینجا هزار به معنای مجاز آن یعنی بی شمار به کار رفته است ) ..




آیا نمی شد همین الآن به جای کشته شدن روزانه  ده ها نفر در عراق و پاکستان یا بی خانمان شده ملیون ها  نفر در فلسطین و سوریه و سومالی و یمن ، جشن خوشبختی کودکان تازه متولد شده را رو بگیریم .... آرزویی محال !!؟


 واقعا دست نیافتنیه ؟

من که این جور فکر نمی کنم ... لااقل دوست ندارم این جوری فکر کنم ... چون تاریخ ثابت کرده که میشه .

کره جنوبی همین الآن فعال ترین کشور در زمینه سازگاری با محیط زیسته ، سونامی ژاپن از تمام دنیا کمک شد ، هزاران غیر مسلمان به خاطر کمک به مردم فلسطین کشته یا زخمی یا شکنجه شدند هزاران آدم از سرار دنیا تفریحاتشون رو رها کردن تا زیر گلوله های بی صاحب سومالی به مردم گرسنه سومالی کمک کنن  ، هزاران نفر جونشون رو کف دستشون گرفتن توی افغانستان دارن به مردم خدمت می کنن افغانستانی که تندروها تا حالا هزاران  خارجی رو فقط به دلیل خارجی بودن اعدام کردن ... یا همین زلزله بم صدها نفر داوطلبانه از سراسر دنیا اومدن بم تا به مردم کمک کنن اونم دقیقا وسط تعطیلات کریسمس



اینکه ما باید چیکار کنیم رو دقیقا نمی دونم اما همین نوشته برای من حداقل یه کمی آرامش بهم میده اما نکته اساسی این که "" کارها باید کرد "" و از اون اساسی تر :

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم نخور

قبلا درباره آهنگ " تـــــصـــور کـــن " جان لنون را نوشته بودم اما این بــار یه آهنگ ار گروه The Ways به همراه نیک آیین گذاشتم که قسمت اول شعرشو بالا می بینید


سرزمین