یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

سالی نکو دگر باره بازآمد


اول عیدیتونو بگیرین ::

                                            بوی عیدی از فرهاد مهراد






انگار همین دیروز بود به این فکر می کردم که سال 1390 چه جوریه ؟ .... حالا جوابشو گرفتم ........ همون جوری ........  می خواد چه جوری باشه ؟ یه عیده دیگه !!!

به هر حال عید رو به همه ی همه ی همه ی پارسی زبانان ، چه الان توی مرز جغرافیایی ایران باشن یا نه .... تبریک می گم .



از خدا می خوام هر کی هر چی ازش بخواد بهش بده ...

خواستم یه دعا بگم برای سال نو ولی هر چی به ذهنم فشار دادم چیزی که دلمو راضی کنه نیافتم که همچی یه خورده ادبی باشه (حال مارو دریابید !!!! مردیم از بی سوادی !!!)

بازم میگم عیدتون مبارک ..... در ضمن عیدی ماهم فراموش نشه



کف دست یا کره زمین ، روزی که حلبچه ، حلبچه شد

هر چی نوشته بودم پاک شد این از شانس ما که درست همون موقعی که می خواستم یادادشت رو بزرام همه چی پرید فقط عکساشو بزارم تا بعد دوباره متن رو بنویسم پس فعلا بدون شرح

عکس از خبرگزاری AFP




عکس ها از سایت :http://www.nytimes.com


************************************************************


******************************

*******************************


*************************************************************

 25 اسفند که سالروز یکی از بزرگترین جنایات علیه بشریت

بیاد تمامی شهیدان حلبچه و تمام کسایی که برای این بهترین کشور دنیا  یعنی ایران مبارزه کردن به خصوص شهیدان و مجروحان شیمیایی


ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی ...

شاید الان چون یکی از دوستام از حج برگشته یاد مکه افتادم ....

با اینکه من یه آدمی بودم و البته هستم که همیشه منطق علم  رو قبول داشتم اما یه چیزهایی هست که هیچ دلیل علمی براش نمیتونی پیدا کنی .... مثل معنویت

وقتی چشمت به کعبه می افته ... ( همین الان که دارم اینها رو می نویسم اشک داره تو چشمام جمع میشه ).............



همه دوستانی که اون موقع با من بودن یا کسای دیگه ای رو که دیدم از حج برمیگردن وقتی ازشون می پرسی حج چجوری بود میگن مدینه حال و هوای دیگه ای داشت ............ اما نمی دونم من چنین حالی رو نداشتم درسته که مدینه و مخصوصا قبرستان بقیع خیلی خیلی غریبانه افتاده اصلا  احساسش قابل توصیف نیست  یا حال خاصیه .... اما ...



اما مسجدالحرام .... یه آرامش خیلی خیلی خاص خودشو داره .... اولین باری که وارد مسجدالحرام شدیم .. به ما گفته بودن سرا رو بندازین پایین تا وقتی که روبرو کعبه بشین ... دروغ نیست اگه بگم بهترین احساس عمرم رو داشتم ...... دست خودت نیست .... اونقدر اشک میریزی که نگو ...... روزهای بعد که مسجدالحرام بودم و گروه های دیگه رو می دیدم که اولین بار بود وارد میشدن ........ یه حالی بهم دست میداد بین حسادت و حسرت ......

برای من اتفاقات جیبی اونجا افتاد ......... بگذریم شاید بعضی ها بگن نه ما اینجوری نیستیم و اونجوری و جو گیر شدین و از این حرف ها .......

دلیل این حرف ها فقط اینکه نرفتن .. یه چیز عجیبی هست که واقعا نمیشه گفت ..... اینکه همه جور آدمی هست ....

چیزی که من یکی هیچ وقت ازش سیر نشدم فقط و فقط تماشای کعبه بود .......

دوست دارم یه بار دیگه کعبه رو ببینم ...... خدایا من خیلی خیلی گناه کردم ولی ای پادشه خوبان .................



وقتی برگشتم تا یه مدتی شب ها خواب کعبه رو می دیدم .... بت پرستی نیست !!! این اعتقاد چندین هزار نفره که وقتی یه جایی مثل کعبه جمع میشه آدم رو از خودش بیرون میبره ....

بعدها وقتب به عقب برگشتم ببینم که چجوری رفتنی شدم ... به یه خاطره از چند سال قبل از سفر برخوردم ...... یه حسرت از ته دل برای حج تو شاید 20 ثانیه نه بیشتر .

راستی بابت کیفیت پایین عکس ها باید ببخشید چون اون موقع بهترین کیفیت یه گوشی موبایل فقط 2 مگ !!! بود .


چقدر حرف میزنی ....!!!



یه موقع میخوای یکی رو کمک کنی ... بدتر میزنی تو سرش بدون اینکه بدونی .

همه میگن نصیحت اما نه ........

نصیحت ، پند ، اندرز ....  همه ما مفهومشو میدونیم اما حال و حوصله نداریم ببینیم واقعا نصیحت چرا ؟ چه جوری ؟ کجا ؟ از کی ؟ با کی؟ برای کی ؟ برای چی ؟

نه بگم خودم بهترین آدم دنیام .... خودمم تا حالا اونقدر از این نصیحت ها کردم  که حسابش ......................

بعضی وقت ها چیزی رو که خودم اصلا قبول نداشتم مجبور شدم برای یکی دیگه نصیحت بزنم . ... یه دل شیر میخواد از این موقعیت ها فرار کنی ... کسی اسلحه پشت گردنت نمیزاره اما اسلحه بدترین چیز دنیا نیست .!!!! از اسلحه بدتر هم هست ............ رودربایستی !!!

اصلا کار نداریم .... خواست یه خورده با هم بشینیم فکر کنیم آخه چیکار کنیم وقتی خودمون چیزی رو اصلا دوست نداریم چرا باید یکی دیگه رو نصیحت کنیم که بللللللللله .... ( این همون ریاکاری میشه ... توجیه نداره !!)

آدم تا خودش از یه جاده ای نره یا درموردش ندونه نمی تونه یکی دیگه رو راهنمایی کنه ... میشه این عادت رو درستش کرد ولی اینجا تو این مردم ما همه دم به دیقیه نظرشون رو عوض می کنن دم به دقیقه نصیحت می کنن و دم به دقیقه نصیحتاشون رو 180 درجه می چرخونن ... تازه یارو میاد خیلی گستاخانه خیلی مغرورانه نصیحت میکنه  نمیدونم میخواد چیکار کنه !!!!!!!!؟

خب ... خیلی خیلی حرف میزنم ... خودم میدونم

کی ؟!!!! ..... من ؟ !!


هرچی که از این مدرسه بگم باز کم میاد .... مگه میشه یه روز ما بدون دردسر بگذرونیم ...

امروز رو بد کلک خوردم چی بهش می گن ؟ ... یه دستی !!!!

آخر زنگ کارمون تموم شده بود که یهو سرگل کلاس بلند شد : "" آقا یه سوال بپرسیم ؟ ""

پیش خودم گفتم بازم سوال یا نجومی یا هواپیما .... اما ای دل غافل ... حدس بزنین چی پرسید ..

" آقا ... آدم عاشق چه جوریه ؟ !!! "

چی .. همچین سوالی رو تو مخیله ام که هیچی تو توهماتم هم نمی گنجید .... آخه این جقل 13 ، 14 ساله رو چه به این سوال ..... جای شما خالی .... هنوز منگ این بودم که چی بگم  ... چشتون روز بد نبینه .... یه دفعه همه کلاس بلند شدن .... باهم داد زدن "" مثل شما !!!!!! ""

نه حتما خواب بودم .... آخه این چجورشه .... تنها چیزی که از دستم بر می اومد رو انجام دادم ... تا اونجایی که جا داشت خندیدم .

فکر کردم شاید چون وقت نکردم که صورتم رو اصلاح کنم یا موهای سرم در نبرد با باد بسیار خشن زمستانی متلاشی شده اینو میگن .... از وجنات خویش در آیینه هیچ نشانی از آشفتگی نیافتیم ...

بگذریم بعدا فهمیدم یکی از همکاران گرام حال کرده بودن بچه رو سرکار بزارن که دبیر ریاضی ازدواج فرموده اند  ..... چی بگم  ....

امان از این شایعه های خنده دار خاطره  ساز 

اما خداییش کلی خندیدم . ... هرچند که شاگردان عزیز و دوستداشتنیم جرمیه شدن تا نفری یه نمره ناقابل که با کلی زحمت باید کسب کنن رو بابت این شوخی باحالشون بدن!!!