یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

بزرگ شدم !!

روزهای کودکی رو هیچکی نمی تونه فراموش کنه ... اینکه قهرموان داستان سریال های تلویزیون باشی ، کلی حال میداد ..

و اما امروز ، حالا که سالها از اون روزها میگذره ، هنوز وقتی توی +30 بعضی هاشون رو می بینیم کلی خاطره زنده میشه ، کلی داستان و اگه داخل یه جمع باشی ف کلی حرف های نگفته و رازهایی که از کودکی تا به حال سر به مهر موندم گفته میشه ، از بدجنس های کودکی تا دزدی اسباب بازی های همدیگه ...



دنیای شیرین دریا ، آره دنــیـــــــای شــــیــــــریــــن دریـــــا ، سریالی که بازی فوق العاده پوپک گلدره در نقش دریا باعث شد تا یکی از بهترین سریال های صداوسیما بشه . سادگی ای که باعث میشد تا من بچه روستایی ، فیلم رو با تمام وجودم قبول کنم نه اینکه برام یه فیلم تصنعی باشه !! .

چند روز پیش  هم سن و سالی گذاشته ، میتینگ گذاشته بودیم و داستان روزهای کودکی که یهو یکی " دنیای شیرین دریا  " رو دوباره زنده کرد و صد البته بازی زیبای پوپک گلدره ، همین شد تا به فکر این بیفتم که هم یادی کرده باشیم از کودکی و هم اینکه شش سال بعد از مرگ پوپک گلدره بیاد بیارم که یکی از خوش آینده ترین بازیگران سینمای ایران ، فرصت استفاده از شهرت و اعتبارش رو از دست داد . 



با اینکه سیزهده ، چهارده سالی از دوران شیرین کودکی ما و دنیای شرین دریا می گذره  ، اما هر وقت تصویر پوپک گلدره رو می بینم ، احساس می کنم همون دریاست که پشت و پناه برادراش و مادرش بود نمیدونم ! شاید اونقدر صمیمی و بازی می کرد که وقتی بعدها بهم گفتن اینا بازیگرن و همچی خونه ای و همچی خانواده ای وجو نداره ، نمی تونستم باور کنم  ، تصویر زیبایی که از خونه یه روستایی میشه نشون داد و همین سادگیشه که بعد از این همه سال پوپک گلدره یعنی دریا !!


روحش شاد



اینم تیتراژ ابتدایی " دنیای شیرین دریا " - ساخته علی بیرنگ

( برای دانلود کلیک کنید . )




نظرات 1 + ارسال نظر
خوشدل شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:11 ب.ظ

روحش شاد!

این سریال رو خیلی دوست داشتم ولی هیچ وقت فکر نکردم که پوپک گلدره بازیگر توانمندیه به نظرم همه بازیگرانش بازی ضعیفی داشتن اما همین سادگی و صمیمیت سریال باعث می شد تمام قسمتاش رو ببینم.
هر وقت یاد دنیای شیرین دریا می افتم اون قسمتی که خواهر کوچیکه نذر کرده بود آشغالهای خیابون رو جمع کنه میاد تو ذهنم.

راستی از یه چیزی اش خیلی بدم می اومد که اسم خودش دریا بود اسم خواهرش ساحل بود (یا صدف؟) اونوقت اسم گاوشون مروارید!
و اینکه اون دوتا پسر بچه ها همش با زیرپیرهنی اینور و اونور می رفتن

یاد یه قسمت دیگه افتادم اینکه اون بچه ها یواشکی رفتن شهر و نشونه ی اونجایی که از وانت یارو پیاده شدن رو یه بستنی فروشی یا همچین چیزی گذاشتن ... و گم شدن
یا این مال فیلم مجید بود؟
بیخیال

در هرصورت مرسی از این یادآوری خاطرات
+30 همون بچه های دیروزه؟


خب .. سادگی روستایی همینه دیگه
توی روستا همه چی ارزش داره .. حتی چیزهایی که برای ما پیش پا افتاده اس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد