اکنون این منم که خسته ز دام فریب و مکر
بار دگر به کنج قفس رو نموده ام
بگشای در که در همه دوران عمر خویش
جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام
(( فروغ فرخزاد ))
مجبورم که برگشتم ... کاش می شد مثل آواتار یه زندگی جدید رو شروع کرد .. کاش هر آدمی یه دکمه Reset داشت که هر وقت هنگ می کرد می زدی و دوباره از اول ..
به هر حال برگشتم چون پناه دیگه ای نداشتم ..... توی عصر ماشینی عجیب نیست که یه ماشین محرم راز یا سنگ صبورت باشه ....!!!
دوستای خوبم به همه سلام ... اگر نمی تونم براتون نظر بدم منو ببخشید .... یه مدت کوچیک طول می کشه .. ممنون که درک می کنین ...
آسمون همیشه که صاف نیست یه وقتایی هم بارونیه !
شاعر میگه:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
آره... آواتار . ماتریکس. کاش میشد
گاهی آدم های مجازی بهترن واسه درددل . آخه دیگه آدم باهاشون چشم تو چشم نمیشه که به خاطر بعضی حرفا شرمنده باشه
سلام!
گفتی ماتریکس .... عاشق اون صحنه آخرشم وقتی سفینه برای چند ثانیه از ابرها میره بیرون ادم حس می کنه واقعا اون صحنه ی معمولی آفتاب توی آسمان رو تا حالا هیچ وقت ندیده ..
این رو کاملا موافقم :
"" گاهی آدم های مجازی بهترن واسه درددل . آخه دیگه آدم باهاشون چشم تو چشم نمیشه که به خاطر بعضی حرفا شرمنده باشه ""
خوش اومدی یادت باشه منم اومدم بهم بگی خوش اومدی هااااا چون من هنوز نیومدم بپرسم چه کار کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
moji
خیلی خوش اومدی
از همی الآن
نپرس ...!!