رنگین کمان چقدر جالبه از یه رنگی شروع می شه و آخرش هم به یه رنگ دیگه 180 درجه متفاوت می رسه اگه از بالا بیام پایین از قرمز شروع میشه و به بنفش ختم ..... کاری نداریم طول موج و فرکانس و قطرات آب و اینارو بزاریم کنار حالا زندگی یه انسان رو نگاه کنیم از کجا به کجا میرسه
گاهی آدما تو قرمزشم می مونن و بیشتر نمیرن و گاهی تا آخر آخرش هم رفتن .
بچگی و کودکی و نوجوانی بعد جوانی تا ..... پیری که سرد و ساکت و آروم و آروم آروم ...
نمی دونم حالا بعضیا تو بعضی رنگها بیشتر می مونن و بعضی همون رنگهارو سریعتر رد می کنن .
خودم فکر می کنم بیشتر بین زرد ونارنجی همش پاپا کرد ولی الان شک ندارم خیلی زودتر از موعد مقرر دارم به آبی می رسم . اصلا دوست ندارم اما چیکار میشه کرد ...
اما دوروبرم کسی این حرفها رو قبول نداره چرا؟
دلیلش دو روی سکه ی خودمه تا حالا شاید به تعداد انگشت های یه دست هم پیش دوستام یا ... چیزی از غم و غصه رو نکردم حتی سخترین روزهای زندگیم هم خنده رو رو صورتم داشتم طوری که هیچکی نمی تونه منو بدونه خنده تصور کنه ....
به هر حال اینکه تو خودت همیشه یا زرد باشی یا آبی اما بیرون از خودت فقط قرمز طبلیه که بعدها صداش درمیاد ..... ای کاش خیلی معمولی زندگی میکردم
خودم این شخصیت بیرونیم رو خیلی دوست دارم شاید باور نکنین ولی توی ده سال گذشته (در واقع زمانی که گاندی رو شناختم) جز 4 یا 5 مورد حتی بدترین اتفاقات زندگیم رو با لبخند پشت سر گذاشتم ولی الان که دارم چوبشو می خورم فهمیدم که ادم باید هم عصبی بشه هم ناراحت و حتی بعضی اوقات لازمه که گریه کنه .... تا همه دنیا تو دلش جمع نشه
منی که سنگ صبور همه دوستامم خودم تا حالا از کسی نخواستم یه کوچلو به حرفام گوش کنه ... البته اگه اینکارو می کردم الان اینجا " یک معلم ریاضی " هم نبود .
نمی گم از گذشته پشیمونم نه پیشمون نیستم ... اما ای کاش خیلی خیلی معمولی مثل بقیه همکلاسی دبیرستان بجای اینکه هر روز برم کتابخانه در پیت شهرمون می رفتم فوتبال می زدم یا پلی 1 بازی می کردم
همیشه از آدمای ایدئولوژیک متنفرم بودم اما الان می بینم خودم هم همین بودم اونم ایدئولوژی خودم .. تازه خیلی ها هم حسرت شادی های بی دلیل منو دارن ...... ولی خداییش هیچ چیز جای خنده رو نمی گیره
خلاصه اینکه :
می خوام قرمز باشم قرمز قرمز قرمز اما حنامون بد رنگ باخته دیگه قرمزیش روز به روز داره کم و کمتر میشه..... آبش داره میزنه بیرون
اینم یه جورشه دیگه
دقیقا می فهمم که سنگ صبور بودن یعنی چی. اینکه همیشه شنونده باشی . در این مورد باهات موافقم.
اما
رنگ های زندگی آدم یه روال روتین و تکرار شونده نیست که کودکی قرمز و پیری آبی باشه. این به خود آدم بستگی داره که بخواد توی کدوم رنگ بمونه یا از چه رنگی سریع بگذره. به نظرم در طول زندگی، حرکت آدم های موفق نوسانیه! نه میشه همیشه قرمز بود نه همیشه آبی یا بنفش. اگه آدم گاهی احساس آبی بودن نکنه نمیتونه از قرمزی های زندگی اش لذت ببره.
اوه اوه الانه که استقلالی پرسپولیسی ها بیان ! دیگه بسه.
منظورم از رنگ ها درواقع اینه که کودکی و جوانی رو همه با شور و نشاط میشناسن و پیری رو با کسالت و خموشی
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
سلام منم دقیقا همینطوریم البته بودم زودتر از تو کم آوردم همه بهم میگفتن اینقدر که میخندی خسته نمی شی؟
اما این تا یه زمانی پیش میره من که خودم کم آوردم.البته همیشه قرمز نبودن بهتره آخه توقع بقیه کم میشه.سنگ صبور نداشتن خیلی سخته حالا من بگم زن بگیر قاطی میکنی
امیدوارم همیشه با تمام وجود قرمز باشی
moji
منم امیدوارم زندگیتون همیشه شاد باشه
نمیشه که ئنیا فقط گل و بلبل داشته باشه. باید سنگ هایی باشن که دیگران بدون اینکه بدونن تویِ دل اون ها چی می گذره، بهشون تکیه بدن.
امّا خداییش بعضی وقت ها این گل ها بلبل ها خیلی نمک نشناس می شن و بدون اینکه بدونن تویِ دلِ طرف مقابل چی می گذره، لقب بی احساس می دن بهش[شکلک به سنگ کوبوندن کله رو پیدا نکردم!]
راستی این که:«همیشه از آدمای ایدئولوژیک متنفرم بودم» یعنی چی؟ مثلاً منی که بعضی ها بهم می گن آدم ایدئولوژیک -در حالی که خودمم نمی دونم واقعاً منظورشون چه جور آدمیه!- چه خصوصیتی دارم که مورد تنفر شما واقع بشم؟ اصلاً گاندی که نفرت رو قبول نداشت
اول سپاس به خاطر اینکه مطلب رو خوندی
من که نمیگم متنفرم منظورم قبلا بودن گذشته ولی در کل ادمای ایدئولوژیک بیشتر اوقات به خاط بعضی چیزها بعضی چیزهای دیگه رو .......... حتی اگه چیز مانند جویدن ادامس تو خیابون باشه
حالا خوب یا بدش رو کار نداریم
سلام
شما خیلی جالب می نویسید. واقعا جا خوردم که از رنگهای رنگین کمان رسیدید به رنگ آدمها . البته قبول دارم آدمها با احساسات و کارهاشون رنگ خاصی رو به خودشون اختصاص میدن.
من بر عکس شما جیغ زیاد زدم که البته الان از بعضی هاشون پشیمونم. ولی گاهی اوقات هم سنگ صبور شدم که باید بگم خیلی کار سختیه. تقریبا 4 سال پیشم رو فقط سنگ صبور بودم و حالا می بینم که شاید تو خیلی هاشون نباید می بودم.
گاهی اوقات وقتی میشی سنگ صبور و گوش می کنی آدمها فکر می کنند حق دارند همه ی دردهاشون رو به تو بگن و ازت همدردی بگیرند و در مقابل تو هیچ وقت نباید دردی داشته باشی و هرگز نباید دردهات رو باهاشون در میون بگذاری چون تو رو برای همیشه شنونده می خوان و این از عهده ی یک انسان خارجه.
من که دیگه تصمیم گرفتم به هر درد دلی گوش ندم و برای هر غمی غصه نخورم چون وقتی خوب فکر کردم دیدم بعضی از این غصه ها و دردها واقعا به خاطر اینه که گویندش عادت کرده وقتی تو رو می بینه دلش رو خالی و به قولی سبک کنه اون هم حتی به قیمت اذیت تو چون خودت این اجازه رو بهش دادی.اما بنظرم باید همیشه در خط تعادل سیر کرد به وقتش سنگ صبور بود و گوش کرد و به وقتش عصبانی بود و حرف زد کاملا جدی.
آقا اجازه ببخشید که ما زیاد حرف زدیم، لطفا نمرمون رو کم نکنید!!!!
ممنون که اینقدر با حوصله نظر میدین چشم دو نمره خوبه ؟
از شوخی که بگذریم با حرفات موافقم همین مدت کوتاه که رفتارم و تغییر دادم (البته خیلی خیلی آهسته اهسته ) جاتون خالی اونقد "نه" گفتم ... به اندازه تمام عمرم
خیلی از دوستام همه متعجب و گاهی وقت ها هم خیلی نارات میشن ولی فکر کنم یواش یواش عادت کنن
اینم باید بگم که از گذشته اصلا پشیمان نیستم فقط دوست داشتم اینجوری نمی بود