راستش دیروز تو وبلاگ یکی از دوستان به یاد یکی از بهترین شعر هایی افتادم از گذشته . شرح پریشانی از وحشی بافقی ؛؛ گفتم دوباره بزارمش تو وب شاید بعضی از دوستان احیانا ندیده باشند حیفه اگه این شعر نخونده باشین .
البته این شعر رو از سایت مجله آفتاب آوردم و آدرسش هم پایینه می تونید برید اونجا و زندگینامه وحشی بافقی هم هست ( حتما برین!!!تا خدایی نکرده ما امانت داری یا همون کپی رایت رو نادیده گرفته باشیم بعد وجدان درد بگیریم البته خودشون اینجا گفتن با ذکر منبع میشه از مطالبشون استفاده کرد دمشون گرم
...). برای دیدن اصل منبع پایین رو کلیک کنین .
وحشی بافقی ـــ ماهنامه آفتاب ـ شماره۶(بهمن واسفند۸۴)
****************************************************************
شرح پریشانی
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی
سوختم ؛سوختم؛ این راز نهفتن تا کی
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهی رویی بودیم
بستهی سلسلهی سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دلآرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهدبود
پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکیست
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکیست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکیست
نغمهی بلبل و غوغای زغن هر دو یکیست
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمهی گلزار دگر باشم به
نوگلی کو؛ که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست
از من و بندگی من اگر اشعاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بندهای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه سد بادیهی درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سرکوی دلآرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
************************************************************
**************************************
سلام
وبلاگ قشنگی دارید
به سایت ما هم یه سری بزنید
اینجا می تونید برای موبایل نرم افزارای خوبی رو دانلود کنید
www.ghaemiyeh.com
سپاس ... حتما دوست گرامی
سلام وبلاگت واقعا مثل همیشه خوب و خوشگل بود. به من هم سر بزن. راستی اگه تو دوستات کسی بود برای وبلاگ نویسی بهم بگو. اخه میخوام نویسندگان وبلاگمونو زیاد کنیم و اکثر بچه های وبلاگ نویس رو جمع کنیم 1 جا مثلا 40 نفر بشیم وبلاگ نویسی کنیم.به نظر من که خیلی خوب میشه.بازم اگه کسی بود بهم بگو ممنون.
ممنون از تعریف ...
با حرفت موافقم .. اگر کسی بود .. بر دیدگانم
سلام وبلاگت واقعا مثل همیشه خوب و خوشگل بود. به من هم سر بزن. راستی اگه تو دوستات کسی بود برای وبلاگ نویسی بهم بگو. اخه میخوام نویسندگان وبلاگمونو زیاد کنیم و اکثر بچه های وبلاگ نویس رو جمع کنیم 1 جا مثلا 40 نفر بشیم وبلاگ نویسی کنیم.به نظر من که خیلی خوب میشه.بازم اگه کسی بود بهم بگو ممنون.
سلام ممنون که اومدین
شعرو خوندم خیلی قشنگ بود واقعا کیفور شدم
یادمه قبلنا خونده بودمش اما فراموشش کرده بودم
بازم بیایین خوشحال میشم
خوشحالم که باعث شدم خاطراتتون دوباره زنده بشه
سپاس
حتما میام
سلام از عنوان وبلاگتون خیلی خوشم اومد آخه من عاشق ریاضیم و النم دانشجوی این رشته
به منم سر بزنید خوشحال میشم
حتما دوست عزیز