یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

آیینه دورغ می گوید ؟



رو می کنم به آینه ، رو به خودم داد می زنم
ببین چقدر حقیر شده، اوجِ بلندِ بودنم

رو می کنم به آینه، من جای آینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم، این آینه ست ؟ یا که منم ؟!

من و ما کم شده ایم ، خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک،خاکِ ناپاک ، خالی از معنای آدم شده ایم

دنیا همون بوده و هست ، حقارت از ما و منه
وگرنه پیش کائنات ، زمین مثل یه اَرزَنِ

زمین بزرگ و باز نیست، دنیای رمز و راز نیست
به هر طرف رو می کنم ، راهِ رهایی باز نیست

دنیا کوچیکتر از اونِ ، که ما تصور می کنیم
فقط با یک عکس بزرگ ، چشمامونو پُر می کنیم

به روزِ ما چی اومده ، من و تو خیلی کم شدیم

پاییز چقدر سنگینی داشت ؟، که مثل ساحل خم شدیم !


(( اردلان سرفراز )) 


نظرات 3 + ارسال نظر
محمد جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:43 ب.ظ http://MNTO

سلام خوب بود

ممنون

راتین جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:17 ب.ظ http://mnti.ir

با عرض سلام و خسته نباشید . وبلاگت عالی بود . فقط تا یادم نرفته بگم حتما سری به سایتم بزن ، برای وبلاگ نویسا درستش کردم . خدا حافظ

مرسی ، حتما

نیلوفر جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:17 ب.ظ http://eshghe-mann.mihanblog.com/

ایشاالله سایتتون همیشه پابرجا باشه.
9156

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد