یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

خاطره ی یکی دیگه

به رسم هر سال روزهای پایان سال بیشتر روزهای خاطره نویسی و خاطره سازی است از قضا که هفته معلم هم توی هم دوران افتاده . یکی از همین خاطره نویسی ها رو با رعایت بعض قوانین خویش گزیده اینجا گداشتم .





نظرات 3 + ارسال نظر
نفس یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ http://princess91.blogsky.com/

خیلی باحال بود

ممنون

رز یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:36 ب.ظ http://ray-of-hope.blogfa.com

خیلی باحال بود عجب خاطره ی آشنایی!
آخر رفتی سر کلاس یا نه؟ دمت گرم نمی دونی چقد خندیدم.
میگم آشنا ... آخه خودمم یه همچین خاطره ای درمورد معلم ادبیاتم نوشته بودم. می خواست درس بپرسه نفر قبلی من تو دفتر رو صدا کرد (نساج) اون گفت من دندونم درد میکنه و بالاخره نرفت. معلم هم اد منو صدا کرد. من بدبخت هم گلو درد داشتم اما دیگه تو اون موقعیت اگه میگفتم فک میکرد نساج هم دستش انداخته
رفتم و بدبخت شدم... و کلی تو دلم به نساج فش دادم
از خاطرات ماندگارمه

راستی خوب کاری کردی برگشتی

اتفاقا همون روز ساعت 9 رسیدم و دقیقا همون جمله " کتاب ها رو باز کنید " رو گفتم خنده ناگهانی بچه متعجبم کرد اما بلاخره این خاطره تکلیفمو روشن کرد.
نکنه صفر گرفتی ؟
این که چیزی نیست من سر یه امتحان دوستم پشت سرم بود برگه ی سوالات رو با پاسخ بهش دادم ولی پس نداد منم مجبور شدم فقط همون چندتا سوال رو که نوشته بودم تحویل بدم جالب اینکه من 8 گرفتم رفقیم 5 !!!!!!!!!!!!!!!!!!

رز جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ب.ظ

آره دیگه حالا یادم نیس صفر بود یا منفی . معلممون تو کار منفی بود بیشتر


فرض کن سر امتحان پا میشدی یخه اشو می گرفتی که برگه ام رو بده نامرد!!!!!

5؟! جواب غلط ها رو بهش دادی؟

الآن بعد این سال ها خوشحالم که یقشو نگرفتم چرا که ثابت شده بهترین دوستمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد